قائل نيستند ، بلكه نظام خلقت را يك نظام معنیدار و مبتنی بر حكمتمیدانند و هيچ ذرهای از ذرات عالم را پوچ و لغو نمی دانند . ( حالا بهنوع فكر و نظری كه فلاسفه در اين مورد دارند و به نوع فكر و نظری كه معمولامتكلمين در اين مورد دارند ، كار نداريم - قدر مسلم اين است كه همهالهيون نظام عالم را حكيمانه میدانند ) . ولی ماديون نظام خلقت را پوچ وبی معنی میدانند . برای آنها مسأله غايت بهيچ وجه مطرح نيست و نمیتوانند به عبث نبودن خلقت قائل باشند . آنها پيدايش همه چيز را از رویتصادفات میدانند و در نظام عالم قائل به حكمت نيستند . اما ماركسيستهامیخواهند هم مادی باشند و هم نظام خلقت را پوچ و بی معنی ندانند .مسأله ديگر ، يك مسأله روانی و به يك اعتبار يك مسأله اخلاقی دربارهانسان است و آن مسأله يأس و اميد و مسأله پوچی گرائی انسان است . يعنیاينكه زندگی انسان توأم با چه عقيده و ايمانی اگر باشد آن زندگی زندگیاميدوارانه و با نشاط است و يأس و نااميدی از زندگی انسان طرد میشود وتوأم با چه عقيده و ايمانی اگر باشد ، چنين نيست . دو مسأله فوق از هم جداست و ملازمهای با يكديگر ندارند . البته از آنطرف ملازمه هست . يعنی اگر ما همه عالم را پوچ و عبث بدانيم قهرا منجربه يأس و نااميدی در انسان خواهد شد . ولی اگر ما توانستيم كه خلقت رابشكلی ( ولو به يك شكل مادی ) از پوچی نجات دهيم آيا میتوانيم با اينكار با يأس و نااميدی انسان مبارزه كنيم ؟ ماركسيستها میگويند چون نظامماده يك نظام تكاملی است و بسوی كمال حركت میكند بنابراين نيستیها وفناها و عدمها را نبايد شر مطلق بيانگاريم ، شری است كه مقدمه خير وكمال است ( 1 ) ، پس هرچه كه فانی میشود به چيزی ديگر در مرتبه عالیترو كاملتر تبديل میشود ، پس پوچی در كار نيست . ما میگوئيم كه اگر اينحرف درست باشد كه طبيعت هميشه بسوی كمال حركت میكند ( 2 ) اولا اينحرف بنفع الهيون است كه میگويند حركات طبيعت بطور كلی حركات كماليهاست و بلاغايت نيست . ثانيا اين حرف فقط طبيعت را توجيه میكند كهتمام حركات طبيعت حركات تكاملی است و معنای آن اين است كه از نظرمنطق انسان نظام خلقت يك نظام حكيمانه و خردمندانه است اما مسأله يأسو اميد مسأله شخصی انسان است و مسألهای است كه با عاطفه و غريزه انسانسر و كار دارد نه با عقل و خرد انسان . يعنی به شخص انسان مربوط میشود .انسان وقتی كه بداند بسوی سعادت خودش و بسوی كمال فردی خودش حركتمیكند قهرا روح نشاط و اميد در او پيدا میشود ، ولی اگر بداند كه بين اوو پاورقی : 1 - نظری كه ماركسيستها در اين مورد دارند همان نظری است كه فلاسفهاسلامی در مورد شرور دارند . 2 - البته اين كه میتوانند اين مطلب را ثابت كنند يا نمی توانند ،مطلب ديگری است . ما قبلا گفتهايم كه از راه علم نمی توانند چنين مطلبیرا ثابت كنند ، با چند تا فرضيه داروينيزم در مورد جاندارها نمی شودثابت كرد كه تمام حركات طبيعت حركات تكاملی است . اگر هم بشود ثابتكرد از راه فلسفه است كه میشود ثابت كرد . |