و جوابش هم ساده نيست . اولا ، ميشود بر آنها نقض كرد . به اينكه : شمامیگوييد هم حس خطا ميكند و هم عقل ، بعد برای اين مدعی ، استدلال ميكنيد، يك استدلال عقلی و از اين استدلالتان هم نتيجه قطعی ميگيريد [ و حالآنكه طبق فلسفهتان به هيچ چيز نبايد قطع و جزم پيدا كرد ] . اهل منطق هم خطای انسان را قبول دارند ، ولی بعضی مسائل را بديهی وقطعی ميدانند كه در آنها هيچ خطا نميكنند و امكان خطا هم در آنها وجودندارد پس در انسان يك سلسله اصول خطا ناپذير وجود دارد كه با معيارهایمنطق ميشود بسياری از آنها را تصحيح كرد . و اما اينكه ، گفتهاند حواس در شرائط مختلف تغيير ميكند اينرا بهصورت ديگری بايد جواب داد ، و اين مسئله را در بحث " وجود ذهنی "بايد بحث كرد . بايد گفت اينكه شما ميگوييد اين شئی ماهيتش در ذهن وجود پيدا ميكندمثلا سفيدی ، در خارج وجود دارد . بعد در ذهن من وجود پيدا ميكند ، اينجورخيال كردهايد كه همان سفيدی كه در خارج مثلا در فاصله يك متری وجودداردمن اينرا در همانجا دارم تلقی ميكنم ، در صورتيكه نه ، خيلی چيزهاواسطه است ، حتی آن امر مادی كه من ادراك ميكنم اين نيست اينرا من بااستدلال عقلی كشف ميكنم . انسان به يك اشياء علم حضوری دارد كه قواینفسانی خودش است ، در يكجاست كه حلقه ارتباط بدن با روح است كه آنهمبالاخره بايد به علم حضوری معلوم باشد ، هر علم حصولی ، مسبوق به يك علمحضوری است . ما خيال ميكنيم صوری كه در ذهن ماست صور اشياء خارجی استدر صورتی كه چنين نيست ، بلكه خارج سبب شده است كه در اثر يك سلسلهفعل و انفعالهای طبيعی و فيزيكی يك تصوير روی شبكيه چشم ما بيافتد ، آنمعلوم بالعرض ما آن شيئی خارجی نيست ، معلوم بالعرض ما همان تركيبمادی است كه روی شبكه عصبی چشم ما قرار گرفته است ، و خطا در آن واقعنميشود ، و آن همانطور ادراك ميشود ، آن كيفيتی كه آن صورتی در روی چشمما دارد ، آنرا با خارج تطبيق ميكنيم ، و اين تطبيق ممكن است اشتباهباشد ، در مورد مثال آنها ( احساس در حال صحت و احساس در حال مرض )بايد گفت شخص مريض كه قند را تلخ ادراك ميكند و شخص سالم كه آنراشيرين ادراك ميكند در واقع نه مريض مستقيما قند را ادراك ميكند و نهسالم ، اين قند بعد از آنكه روی حاسه لامسه ما قرار گرفت و بعد از آنكهبا بزاق دهان تركيب شد آن واقعا در آنجا تلخ است و هم شيرين ، تلخ برایمريض و شيرين برای سالم . يعنی اينكه شيرين صفت قند خارجی نيست ،شيرينی [ آن حالتی است كه ما بعد از تركيب قند با خصوصيات لامسه خودماندرك ميكنيم ] شكاكان ، اينرا دليل بر اين گرفتند كه به حقيقت نميشودرسيد ، و نميتوان ادعای جزم كرد ، پيروان ماترياليسم ديالكتيك هميناستدلال را گرفتند ولی نسبی ، نه مطلق ، دكتر ارانی در اينمورد حرفی داردكه در اصول فلسفه نقل كرديم ( 1 ) به هر حال اصل مسئلهای كه در اينجا عنوان شد ، جاويد بودن حقيقت ، بود، نه مسئله مطلق بودن يا نسبی بودن حقيقت [ كه ما اين مسأله را استطرادامطرح كرديم ] مسئله جاويد بودن حقيقت را ، در اصول فلسفه تحت اين عنوانكه آيا " حقيقت موقت است يا دائم " پاورقی : 1 - رجوع شود به " اصول فلسفه و روش رئاليسم " ، پاورقی صفحه 138 و139 و . 140 |