طبيعی بايد آنرا شناخت ولی تضاد به معنای اول ، وسيله شناخت است ، نهاينكه خود آنرا با تجربه بايد شناخت ، تنها راه شناخت ، آن عقل است .( و يكی از مواردی كه ما به عقل مجرد از تجربه نياز داريم همينجاست ) هريك از دو ضد كه وجود داشته باشد ، دليل بر عدم ديگری ميشود . و تضادی كهدر باب تقابل مطرح میشود يكی از پايههای شناخت است ، ولی تضاد دراينجا ( باب شرور ) قانون شناخت نيست ، بلكه بايد مثل همه قوانينطبيعت خود آنرا شناخت و ديد كه بين فلان شيئی و فلان شيئی تضاد هست ياائتلاف . اشتباه ماركسيستها در همين است كه بين تناقض و تضادی كه قانون شناختاست ، و با تضادی كه جزء قانون طبيعت است و خود آنرا بايد شناخت فرقنميگذارند و آندو را باهم خلط ميكنند . درس دوم : اصل تضاد ( 2 ) در درس قبل مقداری راجع به اصطلاح تضاد در فلسفه اسلامی بحث شد ، درآنجا گفتيم گاهی در فلسفه تضاد را در مبحث تقابل مطرح ميكنند و تضاد درآنجا به معنای اينستكه دو امر وجودی امتناع اجتماع در وجود دارند ، دوامری كه ماهيت وجودی دارند اجتماعشان در محل واحد محال است . اثری كهشناختن تضاد ( به اين معنی ) دارد اينستكه از وجود احد الضدين ميتوان عدمضد ديگر را استنتاج نمود ، يعنی وجود هر كدام دليل بر عدم ديگری است .اين جور قوانين ، يعنی احكام ممتنعات را اگر بعنوان قانون هستیميشناسيم ( كه قهرا شامل طبيعت هم هست ) به معنای اين است كه هستی ياطبيعت آنچنان چيزی است كه چنين چيزی در آن صدق نميكند و تحقق ندارد ، ووقتی دانستيم كه طبيعت و هستی چنين وضعی دارد ، فائده اين معرفت وشناخت اينستكه از وجود هر يك از اين دو ضد به عدم ديگری پی ميبريم . ودليل بر آن ميشود . البته در تناقض هم همينجور است به اضافه اينكه در آنجا عدم هر يك (از نقيضين ) نيز دليل بر وجود ديگری ميشود يعنی رفع هر يك از نقيضينملازم با ثبوت ديگری است ، و به تعبير ديگر قضيهای كه در باب تناقضتشكيل میشود يك قضيه منفصله حقيقيه است و قضيهای كه در باب تضاد تشكيلمیشود يك قضيه مانعة الجمع است كه تنها به دو قضيه شرطيه منحل ميشود :( ان كان الف موجودا فب ليس بموجود ، و ان كان ب موجودا فالف ليسبموجود ) بخلاف تناقض كه به چهار قضيه شرطيه منحل ميشود يعنی دو قضيه :و ان لم يكن ب موجودا فالف موجود و ان لم يكن الف موجودا فب موجود )به دو قضيه قبلی اضافه ميشود . يعنی در تناقض عدم هر يك نيز دليل بروجود ديگری ميشود اين اثری است كه شناخت تضاد و تناقض برای ما دارد .و از اين تضاد و همچنين تناقض در مبحث تقابل بحث ميشود . ولی جای ديگر ، در الهيات بالمعنی الاخص در مبحث عنايت و شرور تضادرا به عنوان تأثير متخالف در يكديگر داشتن دو امر موجود بكار ميبرند ،در آنجا محال بودن اجتماع دو امر " وجودی " بود و در اينجا عدم سازش وتأثير متخالف داشتن دو امر " موجود " كه |