مبارزه و پيروزی را میتوان بدست آورد ( 1 ) . پس اينكه میگويند :ماركسيسم فلسفه عمل است ، يك معنايش همين است كه بيان شد - و خيلی همدر نوشته هايشان روی آن تكيه میكنند - كه ماركسيسم دانش مبارزه است (انحراف منافقين هم از همين جا شروع شد ، میگفتند ما از دانش آنها درمورد مبارزه استفاده میكنيم ، و كاری به مبانی آنها نداريم ، و رفته رفتهبه سوی آنها كشيده شدند تا اينكه يك سره از اسلام جدا شدند ) يك معنایديگر اين سخن كه ماركسيسم فلسفه عمل است اينست كه : شناخت از نظرماركسيسم از راه عمل پيدا میشود ، بايد عمل كرد تا شناخت ، بايد تغييرداد جامعه را و دگرگون كرد جامعه را تا شناخت ، و باز در پرتو شناخت دومرتبه جامعه را ساخت و ساختنش هم دگرگون كردن است . بنابراين وقتیمیگوييم ، ماركسيسم شناخت از راه عمل و برای عمل است . اينجا است كهيك مغالطه عجيبی پيش میآيد ، و يك جوان كه مورد تبليغ قرار میگيرد ،با شعبده عجيبی روبرو میشود ، به او میگويند : شناخت فقط از راه عمل حاصل میشود ، و با كنار ايستادن شناخت امكانندارد ، بعد میگويند : شخص يا ماركسيست است يا نيست ، اگر ماركسيستباشی و در عمل ماركسيست باشی قهرا شناخت هم پيدا میكنی ، و وقتی شناختپيدا كردی ماركسيست هم هستی و اگر وارد عمل نشدی قهرا ماركسيست نيستی .اين حرف معنايش اينست كه : اگرماركسيست باشی ماركسيسم را ه م میشناسی، و اگر ماركسيست نباشی ماركسيسم را نمی شناسی : ماركسيست بودن تنها بهالتزام عمل نيست ، بلكه ماركسيست بودن به ورود عمل در جامعه و عمل است، آنهم با گروه روشن فكر . اينجا است كه ايمان و عمل در ماركسيسم يكیمیشود ، نه توأم يا ملازم ، و اين چه جادوی عجيبی هم هست ! برای اينكه هركس میخواهد ماركسيسم را بشناسد ، به او میگويند تا ماركسيسم نشوی نمیتوانی ماركسيسم را بشناسی ، و هر كس هم كه ماركسيست نباشد و انتقادیبكند ، میگويند : چون ماركسيست نيست ماركسيسم را نمی شناسد . میگويندانسان در عمل تكامل پيدا میكند ، و شناخت انسان در عمل كامل میشود ، يكبچه بی سواد را وارد عمل بكنيد او موفق به شناخت میشود ، ولی در عمل اگروارد نشويد ، هر چه هم درس پاورقی : 1 - سؤال : به قول اينها ماركسيسم دانش مارزه را دارا است ، امااينكه بايد مبارزه كرد يعنی اصل مبارزه را از كجا میشود اثبات كرد ؟جواب : اين حرف از يك نظربه همان اشكالی كه قبلا گفتيم بر میگردد :فلسفهای كه به جبر تاريخ معتقد است ، نمی تواند دعوت به مبارزه بكند (و ما اين مطلب را در فصل بعد بحث میكنيم ) . سؤال كننده : ممكن است اينها بگويند ، روی حساب تز و آنتی تز و سنتز، مبارزه و نبرد ضروری است ، و نيازی به دليل ندارد - بله ، و اين حرفاينجا [ كه مبارزه و نبرد ضروری است ] نفی اين جهت را نمی كند كهماركسيسم به اصل مبارزه هم دعوت میكند ، قبلا هم ديديم كه ماركسيسم دعوتبه مبارزه است ، يعنی وقتی منطق ، منطق ديالكتيك است [ قهرا مبارزه رادر بر دارد ] و نه تنها دستور مبارزه میدهد ، طرز مبارزه را هم روشنمیكند . [ و اين مسئله دعوت به مبارزه است كه با جبر تاريخ جور در نمیآيد ] . |