كه اقتصاد آزاد خيلی موفقتر است ( البته با نقشه و برنامهريزی ) و توليدو برداشت محصول در زمينه آزادی خيلی بيشتر است ، و علتش هم روشن است. در اقتصاد دولتی افراد انگيزه و محرك برای كار ندارند لذا به اقلمقدار ضروری كه جبر و زور اقتضا میكند اكتفا میكنند و طبعا از رشد توليدكاسته میشود ، لذا خود همين دولتهای سوسياليستی برای رشد توليد ، دومرتبه به مالكيتهای خصوصی رو آوردها ند . در آن نوشته آن آقا . . . ؟ لابدخوانديد كه نوشته است : اسلام هم اگر مالكيت خصوصی را اجازه میدهد درمواقع خاصی است و برای اين است كه بر رشد توليد افزوده بشود ، يعنی بهعنوان ثانوی است ، در صورتيكه اينجور نيست اين يك عنوان اولی است وهميشه وجود دارد انسانها اگر از نظر روحی به جائی برسند كه در عين اينكهمالك مايملك خودشان هستند اشتراك را انتخاب كنند . اين اشتراك اسلامیاست نه اينكه انسان را مجبور به زندگی اشتراكی بكنند ( 1 ) . فصل ديگر ، تخت عنوان " بستگی نوآوری به فرهنگ " است . در اين فصلنهايت درجه تقلب كرده است ، بستگی نوآوری به فرهنگ تيتر و عنوان خوبیاست و همان چيزی است كه ما میگوئيم . ما گفتيم كه ريشه نوآوريها وتكامل ، فرهنگ و نيروی ابتكار انسان است ، خدا انسان را متمايز ازحيوانهای ديگر آفريده است ، يا به قول شما حيوان در مسير تكامليش بهانسان رسيده است ، انسانيت انسان يعنی يك بعد جديد در وجود او ، حالاقبول بكنيد نفخه الهی را قبول بكنيد يا نكنيد بهر حال يك بعد جديد بههستی انسان داده شده است كه به موجب اين بعد جديد انسان خلاقيتی دارد كهدر هيچ حيوانی وجود ندارد و هيچ هم با عوامل مادی قابل توجيه نيست ، جزبا روح الهی با هيچ چيزی قابل توجيه نيست و همين هم راز تكامل انساناست . بعد از آن تيتر جالب ، میآيد ، فرهنگ را تقسيم میكند به فرهنگ مادیو فرهنگ معنوی و مقصودش از فرهنگ مادی ، تمدن و ابزار توليد است اينتعبير درست نيست . فرهنگ به امور معنوی گفته میشود ، نه خصوصمعنويات مذهبی بلكه معنويات بطور كلی ( علوم و معارف و نظاير آن ) ،اما به امور مادی فرهنگ نمی گويند . ظاهرا مقصود او از اين كار اين استكه میخواهد بعضی از امور را تحت عنوان متغير بودن فرهنگ ، متغير بداند.بعد میگويد : " انسان برای حفظ حيات ناگزير از آن است كه همواره باطبيعت پيرامون خود بستيزد و نظراو عملا بر آن چيره گردد مبارزه انسان باطبيعت در جريان زمان بر منوال يگانه ادامه نمی يابد بلكه در هر دورهایبه تناسب مقام تاريخی ( در چاپهای بعد - اقتصادی ) و ميراث فرهنگیانسان و نيز تا اندازهای موافق مقتضيات طبيعی به خود شكلی میگيرد " .اين مقتضيات طبيعی را توضيح نمی دهند ، ممكن است مقتضيات جغرافيائیباشد چون اين در هر محيط جغرافی قهرا نياز خاصی پيدا میكند ، و ممكن استهم نيازهای اقتصادی و اجتماعی مقصود باشد . يعنی تكامل از يك طرف بستگیدارد به انباشتگی فرهنگی گذشته و از طرف ديگر بستگی دارد به نيازها ،اين حرف تا اينجا درست است ولی اين حرف كه گفت " انسان پاورقی : 1 - [ نقد و بررسی ] فصل 22 كتاب " زمينه جامعه شناسی " در اينجاپايان میپذيرد . |