آن چيزی باشد كه خارج مصداق آنست ، يعنی اگر خارج مصداق جوهر است اينهمبايد جوهر باشد ، و اگر مصداق كم است كم ، و اگر كيف است كيف و حتیاگر حركت باشد ، اينهم بايد حركت باشد ، يعنی واقعا به حمل شايع بايدحركتی در ذهن ما وجود پيدا كند . خلاصه اينكه ذهن بايد مصداق خارج باشد تامتناظر با آن باشد ، مثلا ذهن بايد مصداق متأثر از محيط باشد ، تا بتواندحكايت از واقعيتی كند كه پيوسته تحت تأثير محيط است . اين حرف ، دو اشكال دارد : يكی اينكه : مگر مصداق واقع شدن در اختيار ما است ؟ ذهن ما در واقع ياتغير دارد و يا ندارد ، و يا در واقع تحت تأثير محيط خارج هست يا نيست، اگر هست كه قهرا ما آنجور فكر ميكنيم و اگر هم نيست ، در اين مورد مااختياری نداريم . اشكال ديگرش ، همان بحث وجود ذهنی خود ماست ، كه ذهن متناظر بودنشبا واقع و نفس الامر و حكايتش از آن ، مستلزم اين نيست كه مصداق همانماهيت باشد ، مثلا انسان ذهنی مصداق انسان باشد ، و يا به تعبير مرحومآخوند انسان بحمل شايع صناعی باشد ، و يا حركت ذهنی حركت بحمل شايعباشد تا حكايت از حركت خارجی بكند ، و بطور خلاصه در ذهن ما يك دستگاهیمانند دستگاه خارجی وجود پيدا كند تا بتواند درست از خارج حكايت كند .نه ، چنين نيست و نميتواند هم چنين باشد ، و اگر باشد ، آنوقت است كهحكايتگر نيست ، والا بايد هر وقت شبيه يك امر مادی درست كردند بايدعلم به شبيه ، علم به همان شيئی باشد ، مثلا اگر يك شهری شبيه شهر قمدرست كردند بايد علم به آن ، علم به شهر قم باشد . درباب علم ، امربالاتری است ، وجود ذهنی بايد انطباق داشته باشد با وجود خارجی . اگر ازنظر ماهوی مطلب را در نظر بگيريم ، همان حرفی استكه مرحوم آخوند و اينهاگفتهاند كه : انسان ذهنی ، انسان به حمل اولی است نه اينكه مصداق انساناست ، مثل اينكه ما جوهر را تعريف كنيم ، بعد . بپرسند كه خود جوهر ،معنای جوهر ، جوهر است يا عرض ؟ جواب اينستكه : مفهوم جوهر نه جوهر است و نه عرض ، آن صرف يكمفهوم بيشتر نيست ، اين وقتی است كه از نظر ماهوی در نظر بگيريم . امااز نظر وجودی يك شيئی وقتی ميتواند حكايتگر از شيئی ديگر باشد كه اينشيئی حاكی يك مرتبه وجودی عالی تر از آن شيئی داشته باشد ، يعنی آن شيئیباشد به وجودی عالی تر و جامعتر ، اگر آن باشد به وجودی در مرتبه آن ،نميتواند از آن حكايت كند . يعنی بايد حاكی " آن شيئی " بشود ولی آندر مرتبه جامعتر ، مثل آنچه كه در مراتب وجود ميگوييم كه مرتبه دانی درمرتبه عالی خودش حضور دارد ، روی سنخيتی كه ميان مراتب وجود هست .معمولا تصور ميشود كه مثلا انسان ذهنی خيالی بيشتر نيست و انسان آنیاست كه در خارج وجود دارد ، در صورتيكه از جنبه ديگر آن انسانی كه درذهن وجود پيدا ميكند ، از اين انسان كه در خارج هست ، از لحاظ وجودیبسيار قویتر است . بهر حال ، اينكه آمدند گفتند ذهن و خارج بايد متناظر باشد متناظر بودنرا چنين تعقل كردند كه ذهن بايد عينا مصداق خارج باشد ، پس تمام خصلتهایآنرا بايد داشته باشد . اين مطلب اضافه بر اينكه دروغ است ، صدتا عيبديگر هم دارد . همان چيزی كه لازمه |