قريب مختلف ، چون رنگ نميتواند در آن واحد هم اين فصل را داشته باشد وهم آن فصل را ، و در نتيجه دارای دو ذات باشد ، پس اين فصلها هستند كهيكديگر را طرد ميكنند ، و از همينجاست كه شيخ و ديگران گفتند تضاداختصاص به باب اعراض ندارد كه محل مستغنی فرض بكنيم ، بلكه در جواهرهم میآيد ، و همين قدر كه محل به معنای عام داشته باشيم كافی است ، يكماده هم در آن واحد نميتواند دو صورت هم عرض را بگيرد ، مثلا يك نطفهنميتواند صورت دو حيوان مختلف را بگيرد ، مگر صورت طولی باشد كه يكیاز دو صورت ، صورت ديگر را دارد مع زيادش بنابراين ، عناصر باهممتضادند به همين معنی كه اينجا ميگوييم مثلا ماده واحده محال است در آنواحد ، هم آب باشد و هم آتش ، چون اين دو صورت بمنزله فصل هستند ، وشيئی نميتواند در آن واحد دارای دو فصل باشد . تا اينجا ، ما نوعی از تضاد را شناختيم كه از اقسام تقابل است ، يعنیدو امر وجودی كه امكان اجتماع در محل واحد ندارد ، و به تعبير فارسی ،متضادين دو امر ناسازگاری هستند كه ناسازگاريشان در اصل وجود داشتن دريك محل و در يك زمان است ، يعنی محال است هم اين وجود داشته باشد وهم آن ، يعنی وجود هر يك ملازم است با عدم ديگری . تضاد و ناسازگاری دراينجا به اين معنی است . حالا آيا تضاد به اين معنی ، قانونی است در طبيعت ، مثل ساير قوانينطبيعی كه بايد آنرا شناخت ؟ آيا مثل قانون جاذبه و انبساط اشياء درحرارت ، و قانون حركت و نظاير اينها است كه مصاديقشان در طبيعت وجوددارد ؟ آيا چيزی بنام تضاد در خارج وجود دارد مانند ساير قوانين طبيعی ؟نه ، تضاد كه در خارج وجود ندارد ، و اصل كلام در اين است كه اگر از ضدينوجود داشته باشد ، ضد ديگر وجود نخواهد داشت . پسبه آن صورت كه قوانينطبيعی ، و قوانين مربوط به معقولات اوليه در طبيعت وجود دارند ، تضادوجود ندارد ، و اصل بحث هم همين است كه چنين چيزی وجود ندارد ، همانطوركه تناقض هم در خارج وجود ندارد . قانون تضاد و قانون تناقض ، قانون شناخت هستند ، نه قانونی كهمصداقش در طبيعت وجود داشته باشد . البته متضادين واحد النقيضين درخارج وجود دارند ، ولی خود تضاد و تناقض كه بمعنای امتناء اجتماع ضدين ونقيضين است نمی تواند در خارج وجود داشته باشد . تضادها و شرور : معنای ديگر تضاد ، معنائی است كه در فلسفه ما درباب شرور ذكر ميشود ،و لفظ تضاد مشترك است بين اين دو معنی ، بنحو اشتراك لفظی . در آنجا كه تحليل دقيقی از خير و شر ميشود ، ميگويند : خيرات تماما بهوجود بر ميگردد ، و شرور به اعدام ، و آنچه را كه ما شر ميدانيم ياماهيت عدمی دارد مثل جهل ، عمی يا اگر ماهيت وجودی دارد از آن جهت شراست كه منشأ يك عدم است ، و بما هو هو شر نيست ، بما هو منشأ للعدمشر است ، مثل ميكربها ، گزندهها ، كه بما هو حيوان ، عقرب |