آنچنان كه هست بشناساند . هر علم در حوزه خاص خودش شبكهای از روابطعلت و معلول را كشف ميكند و آنرا به صورت سيقی از قانونهای علمی دراختيار انسان ميگذارد . اينكه از اين قانونها چگونه بهرهبرداری بشود ،اينكه نتايج شناسائيهای علمی درست بكار بسته شود يا نه به خود علم مربوطنيست ، به انسانهائی مربوط است كه از علم بهرهبرداری ميكنند . . . اگرانسان امروز سرگشته است يا احساس پوچی ميكند ، يا بطور كلی بدبخت است، اين نتيجه علم نيست ، بلكه نتيجه وضعيت اجتماعی انسان است در شرايطیمیتوان آنرا فرمانروائی يا امپراطوری سرمايه ناميد " ( 1 ) . مدعی ميگويد كه : انسان تنها در شرائط كنونی نيست كه سرگشته است ، هميشه سرگشته وبدبخت و بی پناه بوده است ، چاره اين بدبختی و سرگشتگی خودكشی دستهجمعی است يا خودكشی فرد منتخب است ، يعنی فرد با شعور و آگاه كه بهعلو فرهنگی رسيده است . ( 2 ) مجادل جواب ميدهد : انسان در طول تاريخ سرگشته بوده است اما سرگشتگی سرنوشت انسان نيست، ساخت جامعههای انسان در طول تاريخ غلط بوده اما انسان پيوسته كوشيدهبا سازمان زندگانی اجتماعی خويش را بهتر كند ، يعنی انسان در بستر زمانتكامل پيدا كرده است ( 3 ) . |