كردند ، كه سزاوار كار و بحث و مناقشه بيشتر ميباشد ولی در اينجا ،خلاصهای از آن كه مربوط به اين بحث است بيان ميشود حرف ايشان از اينجاشروع ميشود كه : يك قدرت ، و يك كار برای ذهن اين است كه انديشههائیرا كه از اشياء خارجی و عينی ميگيرد كه انديشه حقيقی است و ذهن در گرفتنآنها قدرت اختراع ندارد ، بر يك واقعيت ديگر منطبق ميكند ، يعنی حديك شيئی را بر شيئی ديگر منطبق ميكند ، به تعبير اصطلاحی و ادبی ، مجاز وتجوز بخرج ميدهد . مجاز [ مخصوصا طبق نظر سكاكی ] اين نيست كه يك لفظرا بردارند و به معنای ديگر بكار ببرند ، مثلا لفظ شير را از معنای خودشمنسلخ بكنيم و در معنای يك فرد از افراد انسان كه شباهتی با آن داشتهباشد ( رجل شجاع ) بكار بريم ، نه مجاز ، تصرف در معنی است ، نه تصرفدر لفظ ، و در واقع مسأله به اين شكل است كه مثلا زيد را مصداق معنای شيرميبينيم و بعد لفظ شير را در آن بكار ميبريم ، و اين كار در واقع يك نوعانشاء و ايجاد است كه ذهن انجام ميدهد ، آقای بروجردی ( ره ) در اينمورد يك تعبير خوبی داشتند ، ميگفتند وقتی ميگوييم : " رايت اسدايرمی" در واقع يك جمله را بجای دو جمله بكار بردهايم ، و كأنه گفتهايم "رأيت زيدا ، و زيد مثل الاسد " و ايشان درباب مجاز همان حرف سكاكی راقبول داشتند . اين حرفی است كه ايشان ( آقای طباطبائی ) درباب قدرت ذهن بر اعتبارو انشاء و فرض دارند ، يعنی چنين فرضی كه چيزی را مصداق چيز ديگر قراردهيم با يك عنايت نه بی حساب . حرف ديگری كه ايشان دارند و خيلی حرف خوبی است ، ( ولی تعميمی كهايشان ميدهند برای ما قابل قبول نيست ) اينستكه ميگويند : موجود جاندار[ كه شامل حيوان هم ميشود ] با موجود غير جاندار مانند گياه [ فرقشان ايناست كه ] حركت غير جاندار به سوی غايتش يك شكل و يك راه بيشتر ندارد، و به طور جبری به مقصد خودش حركت ميكند ، طبيعت در همان مرحله طبيعیبودن خودش مجهز به وسائلی است كه به وسيله آنها جبرا به سوی مقصد خودشحركت ميكند ، جاندار هم از لحاظ وجود طبيعی و جسمی [ نه وجود ادراكی وذهنی ] در عالم خودش همين جور [ است يعنی همانطور ] كه درخت به سویغايت خودش به طور مستقيم حركت ميكند ، آنهم همين طور حركت ميكند ،ولی تجهيزات طبيعت به خودی خود كافی نيست كه در بسياری از حركاتحيوان را به سوی مقصد خودش ببرد ، اينجاست كه حيوان برای رسيدن به مقصداز دستگاه شعوری و ادراكی خودش استفاده ميكند و در واقع يك نوع هماهنگیپيدا ميشود ميان طبيعت عينی و تكوينی يعنی طبيعت فاقد شعور ، و دستگاهشعوری كه دستگاه شعوری عملی انجام ميدهد كه طبيعت را به مقصد خودشميرساند ، ولی دستگاه شعوری برای يك سلسله مقاصد ديگر عمل ميكند و انسانمیپندارد كه اين دو تصادفا با يكديگر منطبق ميشوند . طبيعت ادراكی انسان و حيوان به اين شكل است كه : همينكه يك چيزی راتصور و ادراك ميكند يك ميل و شهوت در او پيدا ميشود و يك نوع لذت ازرسيدن به آن برايش و يك نوع المی از نرسيدن به آن برايش پيدا میشود ،و بعد به انگيزهای انگيزه ملتذ شدن ، نجات دادن خود از الم بدنبال آنميرود مثلا احساس گرسنگی ميكند و در اثر تجربهای كه از |