مبدأ ميل : حرفی را كه ما در باب معد ميگوييم ، برای اولين بار بوعلی گفته است (و فرنگيها هم قبول دارند كه اين ، از حرفهای خاص بوعلی است ) و اسمشرا مبدأ ميل گذاشته است . اگر ما ، مثلا يك ضربه بر سنگی وارد ميكنيم وسنگ حركت ميكند در اينجا دو كار انجام ميگيرد ، يكی همان حركت محسوسسنگ است . اين حركت را چگونه ميتوان توجيه كرد ؟ درست است كه هرچهتاكنون ديدهايم حركت سنگ پس از ضربه است ولی توجيه واقعی قضيه ،چيست ؟ و چرا سنگ هوا را خرق ميكند و دور میرود . و پس از رها شدن ازدست در همانجا بزمين نمی افتد ؟ اين حركت برای اينستكه نيروئی در سنگهست كه سنگ را ميبرد و حتی امروزيها و كسانيكه قائل به جبر در اجسامهستند اين [ وجود نيرو در سنگ ] را نميتوانند انكار كنند ، چون آنها درخلاء قائل به جبر هستند نه در هوا . پس حركت سنگ در هوا از نظر آنها همنياز به نيروئی دارد . در اينجا است كه میبينيم [ علاوه بر كار اول كهحركت محسوس سنگ است ] كار ديگری هم صورت ميگيرد . آن كار ديگر چيست؟ حرف بوعلی اينستكه : عملی آنی در قوه جوهری سنگ ايجاد ميكند . واينكه ميگوييم معد است به معنای اينستكه اگر مبدأ جوهری تغيير ميكند ازعلت ماورای خودش تغيير ميكند چون عرض كه نميتواند مغير جوهر باشد ، ومعد بمنزله شرطی است كه بنحوی در تغيير جوهر تأثير دارد و ميتواند مغيرجوهر باشد ، و جوهر خودش تغيير ميكند . در اينجا ، ممكن است گفته شودكه اين حرف ، با فيزيك جديد و جبر نيوتن سازگار نيست . در فيزيك جديدبنابر اينستكه حركت نياز به محرك ندارد ، بلكه تغيير حركت نياز بهعلت دارد . فيزيك جديد بر اين اصل بنا نهاده شده است كه اگر جسمدرجهای از حركت را داشته باشد بدون اينكه نياز به نيروی حركت دهندهایدر كار باشد ، اين جسم حركت را در خودش الی لابد حفظ ميكند . رابطه نيروو حركت رابطه محركيت نيست ، رابطه مغيريت حركت است . يعنی شيئیحركت خودش را به صورت يكنواخت حفظ ميكند مگر اينكه نيروئی بيايد وآنرا تغيير دهد ، بطئیتر بكند و يا به صفر برساند ، و اگر به آنها اشكالشود كه لازمه اين حرف اينستكه اگر ما شيئی را حركت دهيم تا ابد حركتكند و حال آنكه چنين نيست ، و شيئی پس از مقداری حركت سكون پيدا ميكند، ميتوانند يك جواب واضحی بدهند ، و آن اينكه در اينگونه موارد ، شيئیبا هزاران مانع روبرو است و اين مانعها هستند كه جلوی حركت آنراميگيرند ، و اگر فرض شود كه مانعی در كار نباشد ، حركت تا ابد ادامهخواهد يافت ، و البته اين فرض تحقق خارجی ندارد و تنها فرض است . ولیمعتقدند كه اين فرض ، بهتر از فرضهای ديگر ميتواند واقعيتهای عينی راتوجيه كند ، كه اتفاقا اين فرضيه برابر با فرضيهايست كه ما در بابحركت داريم و در باب قسر از اسفار بحث شده است . بنابراين ، اگر فرض شود كه شيئی حركتی را كه به او بدهند جبرا حفظ كندتكليف نياز حركت به علت چه ميشود ؟ باين اشكال يك جواب جدلی ميتوانداد و يك جواب حلی . جواب جدلی اينستكه بنای كلام آقايان هم بر نياز حركت به محرك است ،لذا ميگويند |