است ؟ برای اينكه خير عموم در راستی است ، اگر راستی مفسده آميز بود بداست ، برای اينكه راستی بماهو راستی خوب نيست ، آنچه كه ملاك اصلیخوبی است خدمت به ديگران است ، راستی در يكجا كه خيانت به ديگران شد، ميشود بد . اگر ما بخواهيم اينچنين بگوييم اخلاق فقط جنبه اجتماعی پيداميكند پس [ طبق اين توجيه ] ما ميرسيم به يك اصل كلی اخلاقی جاويد ،قائل هستيم كه خودش لايتغير است ولی مصداقهايش تغيير ميكند ، و فرقاست ميان اينكه خود اصل اخلاقی تغيير كند و ثابت نباشد ، و بين اينكهاصل ثابت باشد ولی مصداقها متغير باشند ، و بحث در اينستكه آيا اصولاخلاقی ثابت است يا ثابت نيست ، و طبق اين توجيه ما تمام اخلاقها را بهيك اصل ثابت دائمی كه همان " خدمت به ديگران " باشد بر میگردانيم .اين ، يك نظريه در توجيه بايدهای كلی است كه با خدشهای كه از جانبنظريه آقای طباطبائی بر آن وارد میشود [ نمی شود باسانی آنرا پذيرفت ] .زيرا به اين زودیها نمی شود از اصل آقای طباطبائی گذشت و قائل بهناهماهنگی ميان دستگاه ادراكی و دستگاه طبيعت فردی گرديد كه طبيعت فردیشخصی انسان به يك سو حركت بكند و طبيعت ادراكی او به سوی ديگر ، وبدون اينكه كمال فردی در كار باشد ، تنها در پی كمال نوعی باشد و دستگاهادراكی كه در خدمت دستگاه طبيعی است و بايد هم باشد در خدمت نوع قراربگيرد ، بدون اينكه ارتباطی به فرد و منافع او داشته باشد ( 1 ) توجيه دوم : توجيه دوم نظريهای است كه برخی از معاصرين امروزه پيرو آن هستند ،ميگويند ، امكان ندارد انسان چيزی را بخواهد كه به من او ارتباط نداشتهباشد ، و پای " خود " در كار نباشد ، انسان از هر چه لذت ببرد آخرشبه خود بر ميگردد ( به نوعی ) ولی ، انسانپاورقی : 1 - اشكال : بطوريكه گفته شد ، خدمت به نوع هم جزء طبيعت انسان است.جواب : نه : طبيعت فرد نيست سؤال كننده : فرد احساس ميكند كه از احساس به ديگران لذت میبرد .جواب : اين لذت بردن گزاف نيست ، تا خود طبيعت فردی به كمال نرسدميتواند لذت ببرد . بوعلی يك حرف خوبی دارد ، ميگويد : اگر انسان لذترا ادراك ميكند ، نه اينستكه طبيعت يك جريانی دارد و احساس يك جريانديگر ، آن همان طبيعت است كه به كمالش ميرسد . وقتی طبيعت به كمالشميرسد ، اگر معلوم به علم حضور میباشد باعث احساس لذت ميشود ، يعنیهمان نفس عبور طبيعت از قوه به كمال وقتی معلوم به علم حضوری باشد ،عين لذت است . يعنی لذت " نيل " است ، نفس نيل طبيعت به كمالاست در صورتيكه مقرون به ادراك باشد ، و ممكن نيست كه انسان لذت ببرددر حاليكه طبيعت به كمالی نرسد . |