سپس مجادل ميگويد : " زندگی انسان در آخرين تحليل يك زندگانی اخلاقیاست يعنی زندگانیای است بر بنياد ارزشها ( كه گفتيم اين حرف با حرفماركسيستها جور در نمی آيد ) و نه بر بنياد حقيقتهای ابر كيتو . . .بهرهبرداری از قانونهای علمی تنها در صورتی مايه آسايش و سرشاری زندگیانسان ميشود كه سيستمی از ارزشهای اخلاقی راهنمای انسان در اين كار باشد .. . ارزشهای اخلاقی آفريده اراده انسانند و انسان با آفرينش ارزشها يعنیبا آفرينش اخلاق به جهان و زندگانی خودش معنی و ارج ميدهد . . . يعنی منميخواهم كه زندگانی دارای ارزش درونی باشد " ( 1 ) . اين خيلی حرف عجيبی است ، هم ميگويد ارزش ذاتی و درونی است و هممیگويد من ميخواهم زندگانی دارای ارزش درونی باشد بعد خودش ميگويد :چرا ؟ جواب میدهد اين ديگر پرسشی است كه پاسخ ندارد ، آن حرفهائی كه ازراسل نقل كرده بود كه اشياء يا ارزش درونی دارند و يا ارزش بيرونی وبعد مثال به حيات فردی زد ، آن حرف در جای خودش حرف درستی است ولیاين حرف را ميخواهد در موضوع اخلاق پياده بكند ، اين حرفش درست مثلاينستكه انسان بگويد : زهر تلخ است و عسل شيرين است ، من میخواهم بهزهر شيرينی اعطا بكنم . كه اينجا آن عبث اعتباری ( اعتبارات ) كه قبلابحث كرديم مفيد واقع ميشود . انسان دو نوع كار و خلاقيت دارد ، خلاقيت حقيقی و خلاقيت اعتباری ،خلاقيت حقيقی همين كارهائی است كه انسان در عالم عين انجام ميدهد مثلصنعتها و امثال آن حتی حرف زدن نوعی خلاقيت است . نوع دوم خلاقيتاعتباری است كه در علم اصول هم درباره آن بحث ميشود ، مثل خلق رابطهمالكيت ميان زيد و اين شيئی ، يا زوجيت ميان دو انسان و نظاير اينها ازامور اعتباری كه واقعيت ندارند و تنها در ظرف اعتبار معتبر وجود دارند. همانطور كه در مقاله ششم اصول فلسفه گفتهايم اعتباريات هميشه درمقدمهها درست است نه در هدفها . انسان چون هدفی دارد برای رسيدن به آنهدف نيازمند به اعتبار بعضی از امور است ، و تا اعتبار نكند نميتواندبه آن هدف خودش برسد ، پس اعتبار كردن در وسائل است نه در اهداف ، واعتبار وسيلهای است برای رسيدن انسان به مقاصد خودش ، مثلا انسانميخواهد ازدواج بكند ، و اين ، ديگر يك امر اعتباری نيست بلكه بحكمغريزه يك هدف تكوينی است ، ولی از باب اينكه اين مطلب بايد يكضابطه و قاعدهای داشته باشد ، زوجيت را بنحو خصوصی اعتبار ميكند . پسهمه خلاقيتهای اعتباری ، خلاقيتهای در زمينه وسيلهها است . اما ارزشها :ارزش معنايش اينستكه اين شيئی وجودش برای شخص نافع باشد ، ارزشمعنايش اينستكه اين شيئی برای من قيمت دارد چون برای من مفيد است ، ياخودش عين است برای من يا منشأ يك فائده است برای من ، اما اينكه اينفائده فائده است اينكه ديگر مخلوق انسان نيست ، اين لازمه ساختمان وجودیمن است ، كه تكوينا به يك شيئی نياز دارم و آن شيئی ادامه دهنده حياتمن است و همين معنای مفيد بودن است . پس ارزش واقعی يك امری استتكوينی نه يك امر قراردادی ، درباب اخلاق هم قبلا بصورت ترديد گفتيم :يا از پاورقی : 1 - جدال با مدعی چاپ اول - ص 25 و . 26 |