اينها ، نمی خواهند از فطرت كمالجو و ميل غير متناهی انسان به پيشرفت ،نامی ببرند ، و در عين حال تكامل را توجيه بكنند لذا از توجيه تكاملعاجزند ، چون با اصول مادی تكامل قابل توجيه نيست . توجيه تكامل اجتماعی انسان از نظر ماركسيسم : در توجيه تكامل ، همه تكيهشان بر دو چيز است . يكی نبرد انسان با طبيعت ، نبرد انسان با طبيعت غير قابل انكار است، ولی برای توجيه تكامل كافی نيست ، حيوان هم با طبيعت نبرد دارد ،معنای نبرد انسان با طبيعت اين است كه انسان نياز دارد به طبيعت ومواجه با مشكلات میشود ، برای اينكه از خودش دفاع بكند و زندگيش راتأمين بكند كوشش میكند با طبيعت مبارزه بكند ، ولی روشن است كه هرحيوانی چنين خصلتی ( يا لااقل چنين نيازی ) در او هست ، آيا اين ، برایتوجيه تكامل كافی است ؟ و آيا همه تكاملهای انسان ناشی از نبرد باطبيعت است ؟ قطعا چنين چيزی نيست ! علت دومی كه برای تكامل ذكر میكنند اين است كه میگويند : هستی ذاتاپوياست . اينكه حرف نشد ، خوب ، حيوان هم هستيش پوياست ، پس چراتكامل پيدا نمیكند ؟ ( 1 ) مطلب ديگری كه برای توجيه تكامل ذكر میكنند مسأله ضرورت بازگشت بهتعادل است كه روی اين مطلب بسيار تكيه میكنند . در كتاب " زمينهجامعه شناسی " می گويد : " همه سازمانهای اجتماعی كم و بيش در يكديگر اثر میگذارند و از اينرو نوعی هماهنگی ميان آنها برقرار میشود . اما از آنجا كه شئون اجتماعیدر عين بستگی به يكديگر مقتضياتی خاص دارند ، سير همه شئون اجتماعی عينا، با يك شيوه نيست بلكه برخیپاورقی : 1 - اشكال : ممكن است بگويند حيوان هم در اثر همان پويائی تكامل پيدامیكند و به مرحله انسان میرسد ، و خصوصياتی را كه در حيوان تكامل يافته (انسان ) وجود دارد نبايد از حيوان توقع داشت ، بالاخره انسان حيوانی استكه به يك مرحله خاص با خصلتهای ويژه رسيده است . جواب : اولا حرف اينها در مورد تكامل انواع اينجور نيست كه شما تصوركردهايد ، تكامل انواع ، معنايش اين نيست كه همه حيوانها به مرحلهانسانيت میرسند ، مثلا اين زنبورها . روزی انسان میشوند . نه : اينجورنيست . ثانيا اينكه انسان در اثر تكامل به مرحله خاص رسيده است جواب كافینيست ، بايد ديد اين مرحله خاص چه خصوصيات و ويژگيهائی دارد كه اينخصوصيات در حيوان نيست . ما میگوييم به انسان در اين مرحله چيزی دادهشده است بنام " فطرت " و همين فطرت راز اصلی تكامل اوست ، پس صرفاينكه هستی ذاتا پوياست كاری از پيش نميبرد . ديگر اينكه " هستی پوياست " غلط است و خلاف واقع است ، " طبيعتپويا و در حركت است " حرف درستی است ولی بحث در يكنوع حركتبالخصوص است و هر حركتی كه با پويا بودن طبيعت قابل توجيه نيست ، مثلااگر سؤال شود چرا زيد از قم به تهران رفت ؟ نمی شود در جواب گفت ،هستی پوياست ! بلكه اين حركت را بايد با علت خاص خودش توجيه كرد . |