دنيای خارج خود اينها وجود ندارند ، اصلا فكر بر محور معقولات ثانيه فلسفیمیچرخد ، و حال آنكه آنچه انعكاس مستقيم خارج است ، فقط معقولات اولی (ماهيات ) است . ماركسيستها بنای سخنشان بر اين است كه همه اينها انعكاس خارج است ،آنها بين معقولات اوليه و ثانيه فرق نمی گذارند ، حتی در فلسفه كانت وهگل هم بين معقولات اولی و ثانيه فرق گذاشته نشده است ، و حال آنكه فرقميان معقولات اولی و معقولات ثانيه ( منطقی و فلسفی ، از اهم مسائل است، هگل كه اساسا دنيای ديگر دارد و نزد او معقولات اولی و ثانوی و ذهن وخارج همه و همه يك چيز است ، اما اينها ( ماركسيستها ) كه مبنای هگل راقبول ندارند ، از راه انعكاس مستقيم خارج به ذهن وارد شدهاند ، بعدمیخواهند يك نوع تطابق بين ذهن و خارج قائل باشند . قطعا تطابق نيست ،فرضا ما برای ذهن نوعی جدل و نبرد قائل باشيم و در خارج هم نبرد و جدالوجود داشته باشد ، اين دو قطعا يكی نيستند ، و جدل ذهن عين انعكاس خارجنيست ، مثلا اگر در ذهن ما دو مطلب در برابر يكديگر قرار ميگيرند مثلبرهان خلف مثلا كه میگوييم اين شيئی چنين است . اگر چنين نباشد نقيض آنبايد صادق باشد ، و اگر نقيضش كاذب است پس قطعا خودش بايد صادق باشد، در اينجا كه فكرها در برابر يكديگر قرار میگيرند و نوعی برخورد واقعمیشود ، آيا در خارج چنين چيزی واقع میشود كه شيئی در برابر شيئی واقعمیشود و تا آخر عمل خلف صورت میپذيرد ؟ نه ! در خارج كه چنين چيزینيست ( 1 ) . پاورقی : 1 - سؤال - در خارج هم ما گاهی معقولات اولی را در حال برخورد بايكديگر در نظر میگيريم ، و همين برخورد خارج است كه به ذهن منتقل میشود، پس باز هم برخوردهای ذهنی منشأ خارجی دارد و ممكن نيست كه نداشتهباشد ؟ جواب : معقولات اوليه كه ماهيات موجود . هستند بدون شك همان طور كههستند در ذهن ما منتقل میشوند ، اگر ميان اشياء در خارج تضاد و برخوردیبود ، آن تضاد و برخورد هم در ذهن ما منعكس میشود ، ولی صحبت اينستكهما چيز ديگری هم در ذهنمان داريم كه آن تفكر است . در تفكر هم نوعی تضادو برخورد ميان عناصر فكری برقرار میشود ، میخواهيم بينيم آيا آن تضادی وديالكتيكی كه در فكر برقرار میشود و مجادلهای كه در فكر ميان عناصر فكریبرقرار میشود عين انعكاس تضادهائيستكه در خارج برقرار میشود ؟ نه اينعين آن نيست ، به اين معنی عين آن نيست كه ماهيات اشياء كه در ذهنمنعكس میشوند با همه خصلتها و خواصشان و از آن جمله تضادشان ( كه در ذهنمنعكس شده ) تازه به منزله مادههائی هستند برای فكر بعد كه اين مادههابرای فكر پيدا میشود به ضميمه معقولات ثانويه منطقی و فلسفی كه اينها بهيك نحو ساختههای خود ذهن هستند ، به ضميمه تمام اينها تازه فكر برای مابوجود میآيد . يعنی ما نمی خواهيم انعكاس معقولات اوليه را در ذهن انكاركنيم ، شك ندارد كه منعكس میشوند ، همچنين نمی خواهيم بگوئيم كهتضادهايشان منعكس نمی شوند ، بلكه میخواهيم بگوئيم كه استدلال و تفكر عينانعكاس معقولات اوليه با تضادهايشان در ذهن نيست . اين معقولات اوليهبا تمام خصلت هايشان - و از جمله تضادهايشان - تازه وقتی به > |