بديهيات از مسائل هيچ علمی نيستند . البته احكامی در باب تناقض هست كه بديهی نيستند مثل شرائطی كه برایتناقض ذكر ميشود ، يا تعيين نقيض قضايای گوناگون . پس در فلسفه ، در باب وحدت و كثرت ، ميرسيم به بحثی به نام تضاد ،اكنون ببينيم تعريف تضاد چيست . تعريف تضاد : در تعريف متضادين علاوه برآنچه كه در خود تقسيم ذكر شد ، ( امرانوجوديان ) گفتهاند : " امران وجوديان مشتركان فی جنس قريب ، بينهماغاية الخلاف ، يتعاقبان علی موضوع واحد ، ای لايمكن اجتماعهما فی محل واحدفی زمان واحد " . اينكه گفتند : امران وجوديان مشتركان فی جنس قريب ،در واقع خواستهاند ريشه تضاد را بدست بدهند . مسئله محل واحد ، هم درتضاد ، و هم در ساير انواع تقابل معتبر است ، چون بدون اين قيد تقابلمعنی ندارد ، زيرا تقابل دو چيزی است كه در محل واحد يكديگر را طردمیكنند ( 1 ) پس اينكه موضوع بايد واحد باشد لازمه تقابل است . چون تقابل ، تطارداست ، دو شيئی كه يكديگر را تطارد ميكنند در خلا تطارد نميكنند ، در محلو موضوع واحد كه شيئی ثالثی نسبت به آن دو است تطارد ميكنند . اينستكههم در باب تضاد و هم در باب تناقض نياز به موضوع واحد داريم ، پسراجع به كلمه " فی محل واحد " كه در تعريف آمده بحثی نيست .بعد میگويند " مشتركان فی الجنس القريب " ، يعنی دو امری كهمتخالف در نوع هستند و متوافق در جنس قريب ، قهرا اختلاف بين اين دو ،در فصل است . وقتی كه چنين باشد ، ريشه تقابل اين دو ، بدست میآيد .برای اينكه شيئی واحد نميتواند در آن واحد دارای دو فصل مختلف باشد ،چون لازم میآيد كه دو ذات مختلف داشته باشد مثلا جسم نميتواند در آن واحددو رنگی داشته باشد كه در جنس قريب باهم شريكند و در فصلپاورقی : 1 - در اين زمينه آقای طباطبائی يك حاشيه مفصلی درباب تقابل از اسفاردارند ، در مورد اينكه چرا ضرورت دارد كه ما موضوع واحد اعتبار بكنيم ،و قهرا اين بحث هم پيش میآيد كه آيا تناقض در مفردات معنی ندارد ، ياصرفا در قضايا میآيد ، و در مفردات تنها تسميه در لفظ است . ايشانمیگويند كه تناقض در مفردات معنی ندارد ، و اگر گفته ميشود كه مثلاانسان و الا انسان متناقضين هستند باعتبار اينستكه : شيئی واحد محال استمتصف به انسان و لا انسان بشود . پس تا مرحله تصديق پيش نبايد هيچكداماز تقابلها معنی ندارد . ايشان يك حاشيه مختصری هم در آنجا دارند كهبحسب ظاهر درست نيست و محتملا ناشی از غلط نسخه اسفار ايشان است ،مرحوم آخوند كه تقابل را از اقسام تغاير ميداند ، يك قيدی ميكند وميگويد : شرطش اينستكه متقابلين دو نوعی باشند كه نه در جنس اعلی بايكديگر شريكند ، آقای طباطبائی به اين حرف نقضی ميكنند كه با تعبير " لافی الجنس الاعلی " كه مرحوم آخوند میكنند جور در نمی آيد و محتملا نسخهايشان " لا " نداشته و فی الجنس الاعلی " بوده است . ( رجوع شود بهاسفار ، ج 2 ، ص 101 ) . |