از كل دارد ، و اگر آنرا از كل خودش جدا بكنيم ماهيت خودش را از دستمیدهد . در مسئله " زيادش الحد علی المحدود " شيخ و ديگران هم اين حرفرا دارند كه اگر جزء را بخواهيم تعريف كنيم ناچار كل راهم بايد درتعريف آن بياوريم و مثال به افطس میزنند ( يادائره وقوس ) كه اگرافطس را بخواهيم بشناسيم ناچار بايد سر و صورت و بينی و فرورفتگی آنراتصور كنيم نه تنها فرورفتگی را ، و همچنين قوس را نمی شود به خط منحنیتعريف كرد ، بايد دائرهای باشد و اينرا جزئی از آن در نظر گرفته باشيمتا قوس را بشناسيم . به هر حال اين اصل اصل درستی است و ما در باباسلام هم اين حرف را میزنيم و میگوييم اسلام مجموعهای از افكار و عقايد وبنيادهای اخلاقی و عملی است ، و نميشود يك جزء از اسلام را گرفت و بقيهرا ناديده انگاشت ، چون در اين صورت همان يك جزء را هم نگرفتهايم ، "نؤمن ببعض و تكفر ببعض " در حقيقت مساوی بانكفر بالكل است . اگرانسان از اسلام به عبادتش بچسبد در واقع به اسلام نچسبيده است ، بهرهبانيت اخذ كرده است نه اسلام همچنانكه اگر مثل عصر جديد از اسلام تنهاجهاد را بگيرند و اسلام را در جهاد خلاصه كند ، سر از كمونيزم در میآورداسلام كه يك روز پيش رفت برای اين بود كه يك مسلمان در آن زمان همقائم بالليل بود و هم صائم بالنهار و هم ضارب بالسيف و اين جنبهها باهمتوأم بودند لذا میتوانست پيام اسلام واقعی را به جهان برساند . و بعدهاكه بعضی جنبهها بيشتر مورد توجه قرار گرفت و جنبههای ديگر ناديده گرفتهشد نه تنها ديگر اسلام پيشرفت نكرد بلكه به عقب هم برگشت . در هر صورت، اين حرف حرف درستی است . سپس طول و تفصيلهائی درباره اين مطلب میدهد كه تأثير سازمانهایاجتماعی در يكديگر دو گونه است : يك وقت تأثير در ساخت سازمانها استو يك وقت تأثير در كاركرد سازمانها است . مثلا يك وقت سازمان اقتصادیدر ساخت سازمان تعليم و تربيت مؤثر است و آنرا بكلی عوض میكند و يكوقت نه ، آنرا عوض نمی كند ، تنها در كاركردش اثر میگذارد . اين مسألهدرستی است ، ولی به بحث ما مربوط نيست . سپس در بند 7 میگويد : " سازمانهای اجتماعی بنسبت يكسان در يكديگرتأثير نمی كنند ، بلكه تأثير بعضی شديدتر و سريعتر و تأثير بعضی ملايمتر وكندتر است . سازمانهائی كه مخصوصا در عصر جديد سخت بر سازمانهای ديگرسلطه ورزيدهاند سازمانهای اقتصادیاند . " . اين مطلب نيز اجمالا مسلماست كه سازمانها بر يكديگر تأثير میگذارند . ما اكنون به درصد تأثير هرسازمان در سازمان ديگر كار نداريم و لذا از مناقشه در تعبير " سخت سلطهورزيدهاند " صرفنظر میكنيم . بعد میگويد : " از آمار بر میآيد كه بحرانهای ملايم اقتصادی از شمارهزناشوئی و توليد مثل و طلاق میكاهد ( 1 ) . اما بحرانهای شديد اقتصادی بردامنه آميزشهای جنسی غير قانونی و زايش كودكان نامشروع و بيكاری ووابستگی شديد فرزندان به پدر و مادر پاورقی : 1 - خوب ، معلوم است وقتی وضع مادی خوب نباشد ازدواج هم صورت نمیگيرد ، برخلاف نظر حافظ كه میگويد : |