1 - كل متحرك يحتاج الی محرك غيره . 2 - كل متحرك طبيعی - ای جسم او جسمانی - متحرك بحركة عرضية فاعلهالمباشر القريب نفس الطبيعة . پس فاعل مباشر يك حركت نمی تواند يكعامل بيرونی باشد مگر اينكه جسم حركت بالعرض داشته باشد ، يعنی خودشحركت نكند بلكه شيئی ديگری حركت كند و آن جسم بتبع حركت كند ، مثلشيئی كه در اتومبيل است و به تبع اتومبيل حركت ميكند چون مكانش حركتميكند ، و الا خود شيئی تلاش حركتی ندارد . پس مقدمه دوم اينستكه فاعل مباشر هر حركت جسمانی قوهای است در درونآن شيئی كه نام آن قوه را طبيعت ميگذارند . پس منشأ تمام حركات طبيعیطبيعت است . حالا اينكه خود طبيعت جوهر است يا عرض مطلب ديگری است. شيخ اشراق ادعا كرده است كه طبيعت عرض است و به او جواب دادهاندكه طبيعت نميتواند عرض باشد ، چون اگر عرض باشد بايد مستند به يك امرجوهری باشد . 3 - هر امر طبيعی و جسمانی كه در عالم زمان و مكان وجود دارد ، متغير ومتحرك است ، برای اينكه هرچه كه در طبيعت هست يا جسم است يا تعلق بهجسم دارد و جسم در هر صورت بنحوی متغير است ولو حركت " اينی " باشد. بنابراين هر امر جسمانی چه از نوع جوهر باشد يا صور نوعيه ( طبيعت ) وچه از اعراض ، متغير و متحرك است . 4 - عامل ايجادی هر شيئی با آن شيئی معيت دارد ، و حركت هم كهنيازمند به علت است ، محال است آن علت زمانا از آن انفكاك داشتهباشد . عاملهائی كه انفكاك دارند عاملهای مع الواسطه هستند و لهذامعتقدند كه در حركتهای قسری كه جسم حركت ميكند عاملی كه ضربه وارد ميكندعامل حركت نيست ، عاملی است كه منشأ تغييری در جوهر و طبيعت شيئیميشود و خود طبيعت شيئی است كه شيئی را حركت ميدهد . 5 - تسلسل علل غير متناهی كه مترتب و مجتمع در وجود باشند محال است .از مجموع اين مقدمات ، پس از آنكه به آن نظم قياسی بدهيم چنين نتيجهميگيريم كه : همه متحركات بايد منتهی بشوند به محركی كه همان علتماوراء الطبيعی است . در ميان اين مقدمات ، مقدمه 3 آسيب پذير و قابل خدشه است ، زيرا كهتغيير همه اجسام و جسمانيات تغيير بالاصاله نيست ، بلكه در پارهای ازموارد تغيير بالعرض و بالتبع است . مثلا وقتی جسم حركت اينی ميكند عرضیهم كه همراه اين جسم هست به تبع آن حركت ميكند ، ولی اتصاف اين عرضبه حركت اتصاف بالعرض است چون اين حركت اينی است و آن چيزی كه "اين " دارد خود جسم است . عرض ، مثلا سفيدی كه " مكان " ندارد ، تابگوييم تغيير مكان ميدهد جسمش تغيير مكان ميدهد و اين عرض در جسمی قراردارد كه آن جسم مكان دارد ، و چون اين جسم تغيير مكان میدهد اين تغيير ،بالعرض و بالتبع به عرض آن مثلا سفيدی نسبت داده ميشود . طبيعت هم كهمتحد با جسم است وقتی كه جسم تغيير مكان ميدهد ، بالتبع آنهم تغيير مكانميدهد . چون طبيعت متحد است با شيئی مكانی كه تغيير مكان ميدهد و حكماحد المتحدين را به ديگری سرايت ميدهيم . |