در مسائلی كه منتهی به فلسفه " شدن " شد ، قبول ندارند و مرتب دم ازعلمی بودن فلسفهشان ميزنند ، در صورتيكه علم اساسا قادر نيست كه چنيننظريهای را اثبات كند كه هرچه در عالم هست مساوی است با " شدن " .اين اصل تنها با مبانی فيلسوفانه قابل اثبات است كه اينها چنين مبانیایهم ندارند ، و تا آنجا كه ما دقت كردهايم در كلمات ماركس و انگلس اينتعبير نيامده است كه هستی عين " شدن " است ، بلكه هرچه آنها گفتهانداينستكه همه چيز متحول و متغير است نه عين تحول است . " همه چيز عينتحول است " يا با فلسفه هگل بايد آنرا توجيه كرد كه نه ما قبول داريم ونه آنها ، يا بايد مبانی حركت جوهری را كه ما قبول داريم پذيرفت . تاآنجا كه ما تتبع كرديم برای اولين بار اين تعبير را لنين بكار برده است، بنابراين ، اين اصل كه اينها میگويند " هستی " برابر است با " شدن" ، در فلسفه اين آقايان ، دليل ندارد ، نه از علم و نه از فلسفه .اينكه از لنين به اين طرف ، مرتب ميگويند : " بودن " نيست ، " شدن" است ، در واقع حرف هگل را بازگو ميكنند بدون اينكه مبنای او را قبولداشته باشند ( 1 ) . پاورقی : 1 - اشكال : ممكن است بگويند : عين تحول و " شدن " بودن جهان ، اصلاست و اصل دليل نميخواهد ، اين فرضی است كه با آن جهانرا توجيه ميكنيم.جواب : ولی با اصل متحول بودن هم جهان قابل توجيه است ، چه ضرورتیدارد اين اصل را بپذيريم و جهان را عين تحول بدانيم . سؤال كننده : اساسا يعنی چه كه جهان عين تحول است ؟ جواب : اينها كه درباره حرفهايشان توضيح نميدهند ، اگر توضيح بدهند وبحث كنند در آن گير خواهند كرد . همين قدر ميگويند : وجود مساوی است باشدن ، و اصل اين حرف از هگل است و اينها بدون اينكه دربارهاش فكر كنندهمينطور حرف او را تكرار ميكنند . هگل چون جريان ذهن و عين را يكیميدانست ميتوانست چنين حرفی بزند ولی اينها كه مبانی او را قبول ندارند، دليلشان چيست ؟ بر فرض اينكه قبول كنيم اينها هم مانند شرق به ايننتيجه رسيدهاند كه جهان عين تحول و حركت است ، و شرق و غرب از دو راه، به يك نتيجه دست يافتهاند ، بر فرض قبول اين مطلب و صرف نظر ازاشكالات دليل نداشتن آنها مسئله مهم نتيجهای است كه از اين حقيقتميتوان گرفت . شرق ميگويد : به دليل اينكه عالم عين " شدن " ، استعين حادث شدن است ، عين حدوث تدريجی است و نيازش به علت ماوراء خود، بيشتر است از آن وقت كه ما عالم را " شدن " ندانيم . پس بطور قطععالم دائما در حال آفريده شدن است ، يك واحد آفريده است " العالممتغير و كل متغير حادث " در فلسفه ملاصدرا به اين شكل در میآيد كه " كلمتغير عين الحدوث " ولی آقايان كه خيال میكنند به اين نتيجه رسيدهاندكه عالم عين " شدن " است ، ميگويند : چون عالم " شدن " است نيازیبه ماورای خود ندارد و خودش خودش را بوجود آورده است ، و اين مسئلهایاست كه در درس آينده بايد بررسی شود . |