قائل است ، مثلا تمدن هندی يك روح حاكم دارد كه با روح تمدن يونان مغايراست ، كه معمولا میگويند روح تمدن يونانی ، روح فلسفی بوده ، در صورتی كهدر مورد تمدن اسلامی میگويند روح مذهبی بر اين حاكم بوده است ، يعنی دراين تمدن ، علم ، فلسفه ، هنر ، صنعت و همه چيز هست ، ولی هر جايش راكه نگاه میكنيد میبينيد مذهب پيدا میشود در فلسفهاش ، علمش و همهچيزش مذهب پيدا است ، اينست كه میگوييد روح حاكم بر اين تمدن مذهباست . خود تمدن اروپا ، يك روح ديگری دارد ، كه به اصطلاح اينها روحعلمی است يعنی علم تجربی حسی ، همه چيز از اين ديدگاه ديده میشود ( 1 ).بنابراين به فرض اينكه ما [ جامعه و ] تاريخ را يك حياتی بدانيم نمیتوانيم تاريخ همه ملتها را يك جور تفسير بكنيم ، ولی اينها چشمشان رابستند و گفتند اقتصاد زيربنا است ، و تمام جامعهها و تمام تاريخها را بايك مقياس واحد می سنجند ، در صورتی كه واقعيت امور جز اين است ( 2 ).ماركس كه اين حرف را زد و گفت اقتصاد زيربنا است تنها روی تاريخاروپا مطالعه كرده بود ، و از تاريخ آسيا بكلی بی خبر بود ، با يك سلسلهفرضيات يك فلسفهای برای تاريخ بطور كلی آورد ( به همان شكل دورههایپنجگانه معروف : دوره اشتراكی اول ، دوره شكار ، دوره كشاورزی ، دورهفئودالی و سپس دوره سرمايهداری و بورژوازی ، و بعد هم دوره كمونيستی )بعدها در اواخر عمر خود فهميد كه اين بافتهها با تاريخ آسيا وفق پاورقی : 1 - اقبال چند سخنرانی كرده تحت عنوان " روح فرهنگ اسلامی " كه هرچند خوب مطلب را ادا نكرده ولی موضوع خوبی انتخاب كرده ، و اين موضوعشايسته اينست كه كسی درباره آن تحقيق كند و كتابی بنويسد ، ثابت شودروحی كه بر اين تمدن حاكم است با روح همه تمدنهای ديگر فرق دارد ، پساين تمدن نمی تواند التقاط از تمدنهای ديگر مثلا ساسانی يا مصری ، يونانی، رومی و اينها باشد ، بلكه خودش دارای روح اصيل میباشد . 2 - اشكال ، ممكن است اينها وجود جامعهها و فرهنگهای مختلف را قبولداشته باشند ولی در عين حال زيربنای همه را اقتصاد بدانند ، پس زيربنابودن اقتصاد ، با مختلف بودن فرهنگها و روحها منافات ندارد . جواب : آنها لابد همين جور حرفها در جواب خواهند گفت ، ولی مامیخواهيم حقيقت مطلب را بدست آوريم از نظر واقع . در صورتی كه اقتصادزيربنای همه جامعه باشد ، چرا روحهای مختلف بر جامعهها حكومت میكند مثلايك جامعه دارای روح مذهبی میشود ، و حتی به قول خود اينها جلوی پيشرفتاقتصادی را میگيرد ؟ ولی اينها يك متر بدست گرفتهاند و همه چيز را باآن میسنجد و هر جا هم جور در نيامد ، به زور درستش میكنند ، مثلا دربارهتاريخ اسلام و پيدايش اسلام باز اين حرفها را پيش میكشند كه وضع اقتصادیجامعه فلان جور بوده و بردهها نزديك بود شورش كنند و فلان . . . لذاسرمايهدارها به فكر افتادند جلوی اين شورش را بگيرند و لذا دين اسلام دراين شرايط بوجود آمد ، يعنی سرمايهدارها و برده دارها آنرا بوجود آوردنداما بعد كه با يك واقعيت واضح خيلی عينی مواجه میشوند كه اگر چنين بودپس چرا بردهها طرفدار اسلام بودند و سرمايهدارها مخالف ، میگويندسرمايهدارها خودشان نمی فهميدند كه به نفعشان است ! |