5 اصل عمل و عكس العمل
جريان اين اصل مانند قانون عليت ، فراگير همه عالم هستى است . ضميمه اين اصل بر اصول گذشته اين نتيجه را ميدهد كه همه حركتها و تحولات و گفتار و انديشهها و كردارهاى انسانى در مسيرى كه بروز ميكنند ، باضافه اينكه مقدار بسيار قابل توجهى از آنها حتى در همين زندگانى نتايج و عكس العملهاى خود را بوجود ميآورند ، با يك دريافت اصيل درونى بقاى آنها را به خوبى احساس ميكنيم . بطور مثال اگر جرمى را در دوران كودكى مرتكب شدهايم ، در هشتاد ، نود سالگى نيز اين صدا را از درون خود ميشنويم كه « توئى كه مرتكب جرم شدهاى » و از ديدگاه علمى و فلسفى نيز نه
[ 315 ]
تنها دليلى بر فناى شخصيت آدمى نداريم ، بلكه با نظر به كمال و رشد روحى و گام گذاشتن روح به مافوق ماده و قوانين آن ، بقاى شخصيت و يا روح را يك مسئله طبيعى ميدانيم . جملهاى كه از افلاطون بيادگار مانده است ، به همان قدرت خود باقى است « مت بالإرادة تحيى بالطّبيعة » ( ابعاد مادى و حيوانى خود را با اراده مهار كن ، تا با طبيعت روح كه جاودانگى است ، زنده ابدى بمانى ) .