ديدگان واقع بين ميخواهد كه شيرينىهاى اين دنيا را تلخ و صافىهاى آنرا تيره و آلوده ببيند
مقصود از جمله مورد تفسير اين نيست كه شيرينىهاى دنيا در ذائقه مردم طعم تلخ و صافىهاى آن داراى ماهيت تيره ميباشد ، زيرا اين احتمال مخالف
[ 134 ]
واقعيت عينى است ، بلكه منظور اينست كه آن حيات انسانى كه اسير و برده شيرينىهاى خوشايند دنيا باشد ، و حيات را در آن خلاصه نمايد ، چنين شيرينى كه حيات را به پوچى ميكشاند ، تلخ است ، زيرا موجب از بين رفتن شيرينى و عظمت خود حيات گشته است و آن حواس و عقلى كه رابطه خود را با دنيا و زندگى دنيوى ، بدون قيد و شرط صاف و روشن تلقى كنند ، اين حواس و عقل مختل بوده و كار درستى انجام نميدهند ، زيرا براى ديدن حقايق صاف و امور تيره و آلوده دنيا درك و فهم عالى و آشنائى لازم با اصول و قوانين « جهان و زندگى آنچنانكه هستند » و « جهان و زندگى آنچنانكه بايد باشند » ضرورت دارد . احتمال ديگر در تفسير جمله فوق اينست كه شيرينىهاى زندگى دنيوى با تلخىها و صافىهاى آن با تيرگىها و آلودگىها درهم آميخته است .
البته اين احتمال خلاف ظاهر جملات مورد تفسير است . و احتمال اول قوىتر بنظر ميرسد و همين معنى است كه در بيت زير از مولوى آمده است :
آتشش پنهان و ذوقش آشكار
دود او ظاهر شود پايان كار
و هم همين معنى در يكى از ابيات معروف ابو الحسن تهامى نيز آمده است :
طبعت على كدر و أنت ترومها
صفوا من الأقذار و الأكدار
( طبيعت اين دنيا با كدورت و تيرگىها سرشته است و تو اين دنيا را صاف و پاك از آلودگىها و كدورتها ميخواهى ) 12 ، 14 فلم يبق منها إلاّ سملة كسملة الإداوة أو جرعة كجرعة المقلة لو تمزّزها الصّديان لم ينقع ( از اين دنيا چيزى نمانده است جز ته مانده آبى در ظرف دستشوئى ، يا چيزى جز جرعه آبى اندك كه اگر تشنهاى آنرا بمكد ، سيراب نشود ) .
مضمون جملات فوق در بعضى از خطبههاى گذشته وجود داشت كه در تفسير همان خطبهها بررسى شده است .
[ 135 ]
15 ، 18 فأزمعوا عباد اللّه الرّحيل عن هذه الدّار المقدور على أهلها الزّوال و لا يغلبنّكم فيها الأمل و لا يطولنّ عليكم فيها الأمد ( پس اى بندگان خدا ، تصميم به كوچ از اين دنيا بگيريد كه فنا سرنوشت همه مردم آنست و آرزوى بىاساس در اين دنيا شما را مغلوب نسازد و كشش زمان براى شما طولانى تلقى نگردد ) .