علّيت از ديدگاه قرآن
بيائيد در اين آيات زير دقت بيشترى كنيم :
1 أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ . أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ 1 . ( آيا آن منى را كه انزال ميكنيد ، ديدهايد . ؟ آيا شما آن منى را ميآفرينيد يا مائيم كه آن را ميآفرينيم ؟ ) 2 أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ . أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْزَّارِعُونَ . 2 . ( آيا آنچه را كه ميكاريد ، ديدهايد ؟ آيا شما آنها را ميكاريد ، يا مائيم كه زراعت ميكنيم ؟ ) 3 أَ فَرَأَيْتُمْ النَّارَ الَّتى تُورُون ، أَأَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِئُونَ ؟ 3 ( آيا آتشى را كه روشن ميكنيد مىبينيد ؟ آيا شما هستيد كه آوردهايد ، يا مائيم كه آنرا بوجود آوردهايم ؟ ) و آيات ديگرى در قرآن صراحتا همه رويدادها و حركتهائى را كه موجب قرار گرفتن اشياء يكى پس از ديگرى بعنوان علت و معلول ( در برداشتهاى ما ) ميگردد ، بطور مستقيم به خدا نسبت ميدهد ، مانند :
4 وَ إِنْ مِنْ شَيْىءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلوُمٍ 4 ( و هيچ چيزى نيست مگر اينكه منابع آن در نزد ما است و ما نميفرستيم آنرا مگر باندازه معلوم ) .
-----------
( 1 ) الواقعه آيه 58 و 59 .
-----------
( 2 ) الواقعه آيه 63 و 64 .
-----------
( 3 ) الواقعه آيه 71 و 72 .
-----------
( 4 ) الحجر آيه 21 .
[ 92 ]
5 هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ 1 . ( او است كه زنده ميكند و ميميراند ) .
6 وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيى بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها 2 . ( و آب را از آسمان ميفرستد و زمين را پس از مرگش [ خشكى و پژمردگى زمستانيش ] احياء ميكند ) .
7 فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها 3 . ( بنگر در آثار رحمت خداوندى كه چگونه زمين را پس از مرگش احياء ميكند ) .
8 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ . ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فى قَرارٍ مَكينٍ .
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُصْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنَ الْخالِقينَ 4 . ( ما انسان را از حقيقتى گرفته شده از گل آفريديم ، سپس او را نطفهاى در قرارگاه نگهدارنده قرار داديم سپس علقه را مبدل به مضغه و از مضغه استخوانها آفريديم سپس گوشت به استخوانها پوشانديم سپس در انسان خلقت ديگرى ايجاد كرديم پس پاكيزه و بركت دهنده است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است ) .
اينگونه آيات كه همه رويدادها و حركات و بروز و نمود موجودات را در مجراى كون و فساد بطور مستقيم بخدا نسبت ميدهد ، خيلى فراوان است .
از طرف ديگر آياتى وجود دارد كه جنبه علت و معلولى اشياء را گوشزد ميكند مانند :
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ . خُلِقَ . خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ 5 ( بنگرد انسان بآنچه كه از آن خلق شده است . او از آبى جهنده آفريده شده است ) .
از مجموع ملاحظات مربوط به مسئله خلقت و فاعليت خداوندى در
-----------
( 1 ) يونس آيه 56 .
-----------
( 2 ) الروم آيه 24 .
-----------
( 3 ) الروم آيه 50 .
-----------
( 4 ) المؤمنون آيه 12 .
-----------
( 5 ) الطارق آيه 5 و 6 .
[ 93 ]
قرآن مجيد اين حقيقت بعنوان يك اصل كلى نتيجه ميشود كه فاعل مطلق همه حركات و رويدادها كه موجب بوجود آمدن و نمودار گشتن موجودات در عالم طبيعت ميگردد ، خداى يگانه است ، اثر اين ايجاد در پهنه طبيعت كه موجودات و نمودها و روابط آنها است ، با نظم و قانونى در جريان قرار ميگيرند كه چشمگيرترين آنها ارتباطات مادى ميان اشياء است و ما بوسيله حواس با آنها ارتباط برقرار ميكنيم و علوم خود را درباره آنها بوجود ميآوريم . به عبارت روشنتر آنچه كه در پهنه طبيعت است آثار مستقيم فاعليت خداونديست كه از ديدگاههاى سطحى و ابتدائى ما نمايش موجودات مستقل و وابسته به علل طبيعى خود ، دارند . اينست ضخيمترين حجابى كه تار و پود آنرا از عالم ماده و طبيعت ميگيريم و در كارگاه مغز آنها را ميبافيم و سپس در جلو ديدگانمان ميآويزيم و از ارتباط بديهى با خداوند محروم ميگرديم . اگر ما اين قدرت مغزى را پيدا كنيم كه بفهميم نگرش به پهنه گسترده ماده و شناخت نظم و قانون جارى در آن ، غير از نگرش به فاعل و بوجود آورنده لحظات حركتها در آن ماده است ، تا حدودى خواهيم توانست كه براى شناخت بديهى خدا ، راه صحيحترى را پيدا كنيم .
امام حسين ( ع ) در دعاى عرفه ميگويد : الهى أمرتنى بالرّجوع الى الآثار فارجعنى اليك بكسوة الأنوار ( پروردگارا بمن دستور دادهاى كه رجوع كنم بآثار تو ، حال مرا بوسيله انوار ربانيت به پيشگاه خود ارجاع بفرما ) .
الهى تردّدى في الآثار يوجب بعد المزار فأجمعنى بخدمة توصلنى إليك ( پروردگارا ، گشت و سياحت در آثار ديدار جمال و جلالت را از من دور ميكند ، همه نيروهاى درك مرا بوسيله خدمتى كه شايسته مقام تست بسوى خود بسيج فرما ) .
[ 94 ]
براى توضيح بيشتر در اين مسئله كه معماى اصلى قضيه ناشى از اينست كه ما آگاهانه يا ناآگاه از علل و عوامل مادى و صورى اشياء ، علت فاعلى را بيرون ميآوريم و استقلال و بىنيازى آنها را از فاعل و خالق مستقيم نتيجه ميگيريم و خدا را مىبريم در آغاز سلسله هستى قرار ميدهيم و يك اصطلاح جالب هم براى او اختراع نموده و ميگوئيم : « خدا يعنى علت اولى » ، « خدا يعنى علة العلل » آرى ، معماى مسئله ما همين است و بس . ما بايد بدانيم چنانكه خداوند علت اولى و علة العلل است ، خدا فياض مطلق و فاعل و خالق بالفعل همه حركات و ذرات هستى است . بيائيد براى روشن شدن اين مسئله نگاهى به درون خود بيندازيم كه از همه چيز بما نزديكتر است و علم ما به آن ، علمى مستقيم و بديهى است . در آنهنگام كه ما فكر ميكنيم ، يك عده قضايا را با روابط مناسب با نتيجهاى كه در نظر داريم ، در ذهن خود بجريان مىاندازيم ،
مسلم است كه همه واحدهاى قضايا و هر يك از اجزاء آنها پيوستگى كامل به من مان دارد كه مديريت جريان آنها را بعهده دارد ، بطوريكه با كمترين قطع رابطه مديريت از اجزاء و واحدهاى قضايا تفكر ما مختل خواهد گشت . در اين جريان كه براى همگان قابل فهم و مشاهده است ، واحدها و اجزاء قضايا هيچ استقلال و بىنيازى از خود نشان نميدهند ، زيرا استقلال و بىنيازى از من را ندارند كه آنرا نشان بدهند . همچنين وقتى كه اراده براى رسيدن بيك مقصود در درون ما بوجود ميآيد ، جريان خاصى را در درون خود مشاهده ميكنيم كه آنرا خواستن مىناميم ، جريان اين اراده هم مانند تفكر پيوستگى مستقيم به مديريت من دارد كه با بروز كمترين دگرگونى در مختصات بوجود آورنده مديريت درباره آن اراده ، قطعا اراده نيز دگرگون خواهد گشت .
اين دو مثال بخوبى ميتوانند مسئله ارتباط موجودات را با فياضيت و خالقيت مستقيم خداوندى توضيح بدهند . فقط چنانكه گفتيم : نخست بايد ما اين قدرت را داشته باشيم كه بتوانيم با يك تحليل ساده محل و موضوع جريان خلقت را
[ 95 ]
كه ماده در زنجير علل و معلولات است ، از كارى كه در آن انجام ميگيرد ،
تفكيك نمائيم و فاعل كار را كه غير از حلقههاى زنجيرى ماده بنام علل و معلولات مستقيم منظور ميشوند ، با كمال بداهت و وضوح ببينيم . يكى از بزرگترين مغزهاى متفكر كه به اين نكته متوجه شده و با بيانات گوناگون توجه به آنرا توصيه نموده است ، جلال الدين محمد مولوى است .
او ميگويد : ماداميكه در زندان حواس طبيعى و عقل نظرى كه وسيله كارى جز محسوسات طبيعى ندارد ، گرفتار هستى ، همه دريافتهاى تو در اسباب و علل ظاهرى طبيعى خلاصه خواهد گشت ، در صورتيكه چشم نافذ از اين اسباب و علل نفوذ ميكند و با آگاهى والاترى سبب مستقيم همه حقايق و نمودها و روابط و حركات را مىبيند :
بىسبب بيند چو ديده شد گذار
تو كه در حبسى سبب را گوش دار
با سببها از مسبب غافلى
سوى اين روپوشها زان مايلى
هين ز سايه شخص را ميكن طلب
در مسبب رو گذر كن از سبب
ملاحظه ميشود كه در بيت دوم كلمه روپوش را درباره اسباب و علل طبيعى بكار برده است كه همان حجاب است .
در حقيقت خالق آثار ، اوست
ليك جز علت نبيند اهل پوست
در بيت سوم صريحا فياضيت و خالقيت مستقيم خداوندى را گوشزد مينمايد .
اى ز غفلت از مسبب بىخبر
بنده اسباب گشتستى تو خر