اين مرد گلو گشاد و شكم برآمده كيست ؟
در تعيين شخصى كه در اين سخن امير المؤمنين عليه السلام با صفات حيوانى و رذالت توصيف شده است ، اختلاف نظر وجود دارد . ابن ابى الحديد در مجلد چهارم از شرح نهج البلاغه ص 54 ميگويد : درباره اين مردى كه مورد توصيف امير المؤمنين ( ع ) قرار گرفته است ، اختلاف نظر وجود دارد . عده زيادى ميگويند : مقصود زياد بن ابيه است ، جمع كثيرى ميگويند : حجاج بن يوسف ثقفى است ، گروهى هم گفتهاند : مقصود امير المؤمنين مغيرة بن شعبه است .
بنظر من منظور آن حضرت معاويه است ، زيرا معاويه است كه به احساس گرسنگى
[ 223 ]
دائم و پرخورى معروف بوده است ، هم او داراى شكم گندهاى بود كه در موقع نشستن شكمش به روى رانهايش ميافتاد . او مال مىبخشيد ، و در طعام بخيل بود . و در ص 55 ميگويد : معاويه خيلى زياد ميخورد ، سپس ميگفت سفره را برداريد ، يا ظرفها را ببريد ، سوگند بخدا ، سير نشدم ، بلكه ملول گشته و خسته شدهام . در اخبار فراوانى آمده است كه پيامبر اكرم ( ص ) كسى را فرستاد كه معاويه را بنزد او بخواند ، آن شخص ديد كه معاويه غذا ميخورد ، و بار ديگر حضرت همان شخص را فرستاد ، ايندفعه نيز معاويه غذا ميخورد ،
پيامبر اكرم او را نفرين كرد و گفت : اللّهمّ لا تشبع معاوية ( خداوندا معاويه را سير مكن ) شاعرى درباره پرخورى دوستش چنين گفته است :
و صاحب لى بطنه كالهاوية
كأنّ فى أحشائه معاويه
( رفيقى دارم كه شكمش مانند دوزخ است . [ كه هر چه مىخورد باز هل من مزيد ( آيا باز زيادتر از اين وجود دارد كه بمن سرازير كنيد ) ميگويد ] گوئى معاويه در رودههاى اوست ) .
محققان آگاه معتقدند كه اين مرد معاوية بن ابى سفيان است كه همه اوصاف مزبوره در سخن را دارا بوده است . معاويه بوده است كه سب و دشنام و لعن به امير المؤمنين را رواج داده است و اين بدعت ضد بشرى و مبارزه با خدا كه معاويه مخصوصا در شام و عراق گسترده بود ، تا زمان عمر بن عبد العزيز از سلاطين بنى اميه رواج داشت و او از اين بدعت جلوگيرى كرد . كارى كه معاويه كرده بود و بهترين مردم را پس از پيامبر اسلام مورد سب و ناسزا قرار داده بود ، مسئلهايست و سكوت و امضاى اين كار بيشرمانه و ضد بشرى كه از دانايان و آگاهان آن زمان ديده ميشد ، مسئله ديگريست .
معاويه باصطلاح معمولى كسى بود كه كارش از كار گذشته وطشت ضد علوى بودن او از بام افتاده و براى همه شناخته شده بود . اما مسئله سكوت و امضاى
[ 224 ]
اين بدعت ضد انسانى دلخراش كه از دانايان و آگاهان آن زمان مشاهده مىشود ، دردناكتر از رفتار نابكارانه معاويه بوده است ، زيرا چنين سكوت در برابر يك بدعت ضد انسانى كه فضاى جامعه پهناورى را بگيرد و مورد اعتراض نباشد ، موجب شكست آن اصل ميشود كه ميگويد : همه جامعه را نميتوان فريب داد و آنرا غافل و نادان نگهداشت . آنچه ممكن است اين اصل را از شكست در زمان سلطنت بنىاميه نجات بدهد ، اينست كه گفته شود :
بيرحمى و خشونت و بىارزشى خون انسانها در نظر آل اميه موجب آن سكوت دردناك بوده است و نظير اين سكوت در امتداد تاريخ در همه اقوام و مللى كه اداره كنندگان آنان هيچ ارزشى به انسان و خون او قائل نبودهاند بسيار فراوان است .
امير المؤمنين عليه السلام ميفرمايد : « اگر دستور سب و دشنام بمن دادند ، من شما را براى اينكه از دست زورگويان ضد انسان نجات پيداكنيد ، مجاز ميدانم ،
مانعى نيست بمن دشنام بدهيد ، زيرا باضافه اينكه شما را از ستم ستمگران رها خواهد ساخت مرا هم تطهير خواهد كرد » .
در معناى اين جمله كه « دشنام مرا تطهير خواهد كرد » بايد تأمل شود كه مقصود از اين طهارت چيست ؟ احتمال ميرود كه مقصود امير المؤمنين عليه السلام اينست كه : چون دشنام و ناسزا موجب ناراحتى و احساس تلخى است براى كسيكه به او دشنام و ناسزاى بناحق داده مىشود ، لذا احتمال ناراحتى و و تلخى نوعى رياضت و تحمل مشقت است كه موجب پاكيزگى بيشترى در روح مىباشد . احتمال دوم اينست كه شيوع ناسزا درباره كسى بدون دليل حس كنجكاوى آگاهان را بيدار ميكند و آنان در صدد بر ميآيند كه علت ناسزاگوئى را درست بفهمند و چون فرض اينست كه مقام شامخ امير المؤمنين عليه السلام نه تنها شايسته كمترين ناسزا نبود ، بلكه مستحق عالىترين تعظيم و تمجيد و ستايشى است كه براى يك انسان اعلا امكانپذير است ، لذا با تحقيق كامل در
[ 225 ]
علت رواج ناسزاگوئيها باين نتيجه ميرسند كه عظمت بيش از حد امير المؤمنين و پستى و رذالت بيش از حد دشمنانش عامل اصلى دشنام و ناسزاگوئىها بوده است .
اما مسئله تبرى و بيزارى از امير المؤمنين چيزى است كه بهيچ وجه مجاز نمىباشد ، زيرا چنانكه خود آن حضرت ميفرمايد : او با فطرت پاك الهى متولد شده و تجسمى از اسلام و قرآن بوده است و هيچكس نتوانسته است غرض شخصى و كامجوئى و قدرت پرستى را كه منشأ عداوتهاى شخصى مىباشند ،
به او نسبت بدهد . بنابر اين تبرى از امير المؤمنين در حقيقت تبرى از اسلام و قرآن و تكذيب پيامبر است كه در طول زندگى مباركش امير المؤمنين را به عنوان انسان حق محور بر مردم معرفى فرموده است . ابن ابى الحديد از كتاب الغارات چنين نقل مىكند كه : « ابو مريم انصارى از محمد بن على الباقر عليه السلام روايت كرده است كه على عليه السلام در منبر كوفه خطبهاى خواند و در آن خطبه فرمود : « بزودى سب و دشنام دادن بمن بر شما عرضه خواهد شد و درباره همين موضوع كشته شدن بسراغ شما خواهد آمد ، اگر دشنام بمن دادن را بر شما عرضه كنند ، بمن دشنام بدهيد و اگر تبرى از من را بشما عرضه كنند ، من بر دين محمد ( ص ) هستم . و نفرمود : از من تبرى ميجوئيد . » مضمون همين روايت را از حسن بن صالح از امام جعفر بن محمد عليه السلام نيز نقل نموده است » 1