نظريه هشتم از ارسطو و هواداران اوست مانند ابن سينا و غيره .
اين نظريه ميگويد : خداوند فقط به كليّات عالم است ، زيرا كلياتست كه تغيير نمىپذيرد ، مانند علم به اينكه « انسان حيوان است » و به ذات خود نيز عالم است . پاسخ اين نظريه را ميتوان از پاسخ نظريات گذشته درك كرد ، با اين حال در اينجا باز بطور اختصار آن را متذكر ميشويم : نخست بايد تقسيم معلومات را بر كلى و جزئى كه در ذهن ما انجام ميگيرد بمقام شامخ الهى تعميم ندهيم ،
زيرا كلى يك مفهوم انتزاعى است كه ذهن انسانى آنرا با يك فعاليت ذهنى بوجود ميآورد ، و در ذات خداوندى چنين عملى امكانپذير نيست ، زيرا او عمل ذهنى مانند انسان ندارد كه جزئيات را در برابر خود بر نهد و سپس از آنها كلياتى را تجريد و انتزاع نمايد . علم او بر كليات كه از واقعيتها منتزع شدهاند ، مانند علم او به جزئيات است و براى علم به آنها احتياجى به درك
[ 72 ]
و بر نهادن جزئيات ندارد . بنظر ميرسد تعبير كليات در اين مسئله تعبير غلطى است ، بلكه با نظر به مقصود صاحبان اين نظريه ، ثوابت در مقابل متغيرات مناسبتر است ، يعنى نظريه هشتم را بايد چنين مطرح كرد كه آيا علم خداوندى منحصر به ثوابت است يا شامل متغيرات هم ميگردد ؟ پاسخ اين است كه علم خداوندى شامل هر دو نوع معلومات است ، و تفاوتى ميان آن دو نيست ،
زيرا اولا در پهنه جهان هستى كه در جريان دائمى حركت است ، ثابتى وجود ندارد ، آنچه كه وجود دارد نظم و ترتيبى شگفتانگيز است كه ما انسانها از آن نظم و ترتيب ، قوانين كلى را بعنوان ثوابت تجريد و انتزاع مينمائيم و در علوم و جهان بينىها مورد بهرهبردارى قرار ميدهيم . ثانيا بر فرض وجود اين ثوابت در متن جهان هستى يا در عالمى ما فوق جهان هستى ، باز علم خداوندى شامل ثوابت و متغيرات ميباشد ، زيرا علم به ثوابت كلى را كه خود اين نظريه مىپذيرد و اما متغيرات چنانكه گفتيم ، نه گسترده شدن آنها در امتداد زمان ،
منافاتى با علم خداوندى دارد و نه محدوديتها و مرزبندىهائى كه در آن متغييرات وجود دارد ، زيرا امتداد و كشش زمان حوادث و رويدادها را تنها براى ما تدريجى و حلقه حلقه مينمايد كه يكى پس از ديگرى در طناب زمان ميخزند ، نه در علم خداوندى كه اصلا زمانى براى او مطرح نيست ، چنانكه كششهاى فضائى فاصله اشياء و حوادث را براى علم او متفاوت نميسازد .
با اين مطلب كه متذكر شديم ، ميتوان نظريه ابن سينا را در كتاب اشارات ،
تفسير و مورد پذيرش قرار داد . ابن سينا ميگويد : « لازم است كه علم خداوندى به جزئيات علم زمانى نباشد كه در مجراى حال و ماضى و آينده قرار بگيرد تا تغيير در ذات او راه بيابد ، بلكه بايد علم او به جزئيات به وجهى مقدس باشد كه عالىتر از زمان و دهر است و لازم است كه او بهمه اشياء عالم باشد .
زيرا كه همه چيزها از او بوجود مىآيد چه با واسطه و چه بيواسطه » .