آنجا كه عاشق خوردن و خوابيدن ميخواهد زمام امور جامعه انسانها را بدست بگيرد و بر كاروان عشاق حق و حقيقت تكليف تعيين كند
اين يك عامل غم و اندوه براى آگاهان خردمند جوامع انسانى است كه گاهى زمام امور انسانها بدست كسانى ميفتد كه از زندگى جز خوردن و خوابيدن و تبديل غذاهاى پاكيزه به مدفوع و عامل شهوت چيز ديگرى را سراغ
-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 106 .
[ 226 ]
ندارند ، كارشان همين است و آرمان و هدف حياتشان سوار شدن بر دوش مردم جوامع . اندوهبارتر از اين عامل اينست كه اينان همواره از مردم جوامعى كه بر آنان مسلطند ، طلبكار هم هستند طلبكارى در گفتهها و كردارها و طرز تفكرات آنان بخوبى پيدا است . خداوندا ، تو شاهدى كه نميخواهم با اين جملات على بن ابيطالب ( ع ) را در برابر معاويه نهاده و آندو را با يكديگر مقايسه كنم . بشكند آن قلمى كه چنين گستاخى را بر ارزشهاى عالى انسانى روا بدارد ، بلكه اين روياروى نهادن شبيه به روياروى نهادن نور و ظلمت و عدل و ظلم و راست و دروغ است كه با استفاده از اصل تعرف الأشياء بأضدادها ( ضد به ضد پيدا شود چون روم و زنگ ) براى آشنا ساختن افكار معمولى عمل مىشود . نخست بنگريد به على بن ابيطالب عليه السلام و غذاى او :
ألا و أنّ أمامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه [ صبحى صالح ج 3 نامه 45 به عثمان بن حنيف ] ( آگاه باشيد كه پيشواى شما از دنيايش بيك لباس كهنه و از غذايش به دو قرص نان اكتفا كرده است ) و در همين نامه آمده است كه :
و لا اخذت منه الا كقوت اتان دبرة ( و از زمين اين دنيا نگرفتم مگر بمقدار توشهاى كه يك حيوان مجروح و ناتوان از خوردن ميگيرد ) . باز در همين نامه ميفرمايد :
و لو شئت لاهتديت الطّريق إلى مصفّى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القزّ و لكن هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى إلى تخيّر الأطعمة و لعلّ بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشّبع أو أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرّى أو أكون كما قال القائل :
و حسبك داء أن تبيت ببطنة
و حولك أكباد تحنّ إلى القدّ
( اگر بخواهم به شهد اين عسل و مغز اين گندم و بافتههاى اين ابريشم
[ 227 ]
راه پيدا خواهم كرد ، ولى هيهات كه هواى من بر من پيروز شود و حرص و آز مرا به گزينش غذاهاى [ لذت بار و گرانقيمت ] براند ، در حاليكه شايد در حجاز و يمامه كسى باشد كه اميدى براى يك قرص نداشته و سيرى بياد نداشته باشد ،
يا با شكم پر سر ببالش خواب بگذارم و در پيرامون من شكمهاى گرسنه و و كبدهاى سوزان در اضطراب بسر ببرند ، يا چنان باشم كه گويند و گفته است :
اين درد براى تو بس است كه با شكم پر و كامكارى بخوابى و در پيرامون تو كبدهائى باشند كه پيرامون انبان خالى بگردند و غذائى پيدا نكنند ) .
مورخان نوشتهاند كه امير المؤمنين ( ع ) در شب نوزدهم رمضان المبارك كه ضربت شمشير ابن ملجم نابكار بر سرش فرود آمد ، مهمان دخترش ام كلثوم بوده است . ام كلثوم مىگويد : « من در آن شب طبقى از غذا حاضر كردم كه دو قرص نان جو با كاسهاى از شير و مقدارى از نمك سوده در آن بود ،
وقتيكه چشم پدرم به طبق افتاد ، فرمود : « اى دخترم ، دو نان خورش آوردهاى مگر نميدانى كه من از برادر و پسر عم خود پيامبر اكرم ( ص ) متابعت مينمايم يكى از آندو را بردار » ، من كاسه شير را برداشتم و آن حضرت اندكى از نان جو با همان نمك خورد و حمد و ثناى خداوندى بجاى آورد و سپس بنماز ايستاد . . 1 » اين كم خوراكى و عادت به غذاهاى ساده و كم ارزش تأثير شديدى در تقويت فعاليتهاى روحى و حساسيت عالى روانى آنحضرت داشته است . البته كيفيت لباسهاى آنحضرت را هم كه از روى تواريخ معتبر و از جملات خود آنحضرت بياد داريم : كفشها و لباسهاى وصله خوردهاى تا آنجا كه فرمود : آنقدر زره خود را وصله زدهام كه ديگر از وصله زننده شرمندهام كه بار ديگر براى وصله زدن به او بدهم .
كفن از گريه غسال خجل
پيرهن از رخ وصال خجل
شهريار
-----------
( 1 ) منتهى الآمال محدث قمى ، شيخ عباس رحمة اللّه عليه ص 125 .
[ 228 ]
اكنون ظلمت محض را در برابر اين نور محض بر مىنهيم : بهمان مقدار كه على بن ابيطالب ( ع ) معروف به كم خورى و عادت به غذاهاى بسيار ساده و كم ارزش است معاويه پسر ابى سفيان ضرب المثلى در پرخورى و خوش گذرانى در غذا است . بيتى را كه در بحث گذشته از يك شاعر نقل كرديم ،
بياد ميآوريم :
و صاحب لى بطنه كالهاويه
كأنّ فى أحشائه معاويه
( و چه بسا رفيقى كه دارم ، شكمى مانند دوزخ دارد [ هر چه ميخورد ،
باز هل من مزيد ( آيا زيادتر از اين هم هست سرازير كنيد بسوى من ) مىگويد ] گوئى : در رودههايش معاويه نهفته است ) اين پرخورى همان خونسردى و بىتفاوتى و مردن احساسات عالى را نتيجه ميدهد كه در معاويه ديده ميشود .
متلكهائى كه به او گفته شده و پاسخهاى ركيكى كه از او در متلكپرانىها شنيده شده است ، دليل همان خونسردى و بىتفاوتى و مردن احساسات عالى وى ميباشد . از طرف ديگر جلسههاى او و گفتگوهائى را كه در جلسههاى او بميان آمده است ، كه پر از سخنان سبكسرانه و دم از قدرت و سلطه زدن بوده است ، با جلسههاى روحانى و عرفانى امير المؤمنين ( ع ) در برابر هم بگذاريد ،
يعنى ظلمت محض را در برابر نور محض بگذاريد . سخنان چند پهلو و ابهام انگيز او را در مقابل سخنان صريح و حكيمانه و الهى فرزند ابيطالب بگذاريد ، يعنى ظلمت محض را در برابر نور محض بگذاريد .
حيلهگريها و مكرپردازيهاى او را روياروى كردار و گفتار و انديشههاى مبنى بر حقيقت و واقعيت امير المؤمنين قرار بدهيد ، يعنى ظلمت محض را روياروى نور محض قرار بدهيد . شگفتانگيزتر از همه اينها ، آن گستاخى است كه اين ظلمت ميخواهد براى نور محض تعيين تكليف نمايد
چشم باز و گوش باز و اين عما
حيرتم از چشم بندى خدا
[ 229 ]
سپس
امير المؤمنين ميفرمايد : فاقتلوه و لن تقتلوه ( آن شكم پرست را بكشيد ، ولى هرگز نخواهيد كشت ) در تفسير و توجيه امر به چيزى كه امر كننده ميداند ، خواسته او بوسيله امر تحقق نخواهد يافت ، مباحثى در علم كلام و اصول مطرح شده است دو مسئله را در آن مباحث مورد بررسى قرار ميدهند :
مسئله يكم آيا صحيح است كه امر كننده با اينكه ميداند خواسته او بوسيله امر تحقق نخواهد يافت ، ميتواند آنرا اراده كند ؟ مسئله دوم اينست كه امر كننده با اينكه ميداند خواسته او بوسيله امر تحقق نخواهد يافت ، ميتواند امر به آن خواسته نمايد ؟ بعضى از محققان فرق گذاشتهاند ميان آن خواستهاى كه براى مأمور غير مقدور باشد ، در اينصورت چنين امرى صحيح نيست ، زيرا تكليف به ما لا يطاق ( فوق قدرت ) از انسان عاقل قبيح است ، و آن خواستهاى كه تحققش امكانپذير است ، ولى بجهت عوامل ديگر غير از ناتوانى تحقق نمىپذيرد ،
در اين صورت امر بچنين خواسته با نظر به مصالح منطقى مانعى ندارد . اين نظريه صحيح و قابل اثبات است . بنابر اين ، اگر مقصود امير المؤمنين عليه السلام از امر به قتل آن شكم پرست بمعناى معمولى آن باشد كه افاده وجوب تعيينى مولوى مينمايد ، بايد گفت : حتما براى مخاطبين به امر آنحضرت امكان عمل بآن امر وجود داشته است ، ولى آنان بجهت سهلانگارى و ترس نابجا امر آن حضرت را بجا نياوردهاند و اگر گفته شود : اگر حضرت ميدانست كه آنان بجهت سهلانگارى يا ترس و ناتوانى آن شكم پرست را نخواهند كشت ، براى چه دستور به كشتن او داده است ؟ پاسخ اولا به نقض به دستورات الهى است ،
يعنى با اينكه خداوند ميداند دستورات او را همه مكلفين انجام نخواهند داد ،
با اينحال دستورات را بطور عموم صادر ميكند كه براى هيچ كس جاى عذر و بهانهاى باقى نماند . اما حل اشكال اينست كه حضرت خواسته است سزاوار بودن آن شكم پرست را به قتل گوشزد فرمايد ، يعنى آن شخص سزاوار كشته شدن است شما ميتوانيد او را بكشيد ، اگر چه اين قتل عملى نخواهد شد . نظير
[ 230 ]
اينگونه امر در محاورات شايع است ، مثلا در تمجيد يك انسان گفته ميشود :
أكرم به و أنعم ( او را اكرام كن و مورد انعامش قرار بده ) و ميدانيم كه امر مزبور فقط براى بيان شايستگى آن انسان به اكرام و انعام است ، نه بوجود آوردن عملى اكرام و انعام بطور وجوب و حتم . 8 ، 14 الا و إنّه سيأمر كم بسبّى و البرائة منّى ، فأمّا السّبّ فسبّونى ، فإنّه لى زكاة و لكم نجاة و أمّا البرائة فلا تتبرّؤا منّى فإنّى ولدت على الفطرة و سبقت إلى الإيمان و الهجرة ( آگاه باشيد ، او شما را به دشنام دادن به من و بيزارى و تبرى از من دستور خواهد داد . [ در صورت اجبار ] بمن دشنام بدهيد ، زيرا دشنام به من ، مرا پاك ميكند و موجب رهائى شما است ، ولى اگر تبرى و بيزارى از من را بر شما عرضه كند ، از من تبرى مجوئيد ، زيرا من بر فطرت پاك اسلام متولد شدهام و پيش از همه به ايمان و هجرت نائل گشتهام . ) تفسير اين جملات در آغاز مباحث مربوط به اين خطبه مطرح شده است ،
مراجعه فرمائيد .
[ 231 ]