6 زندگى دنيوى در مسير حيات اخروى كه « حيات معقول » ناميده ميشود
اين نوع زندگى است كه پيامبران الهى و حكماى راستين براى بشريت عرضه و تبليغ مينمايند نه شطرنج بازان مفاهيم تجريدى و اصطلاحات پيش ساخته ذهنى ، اينان انسان و جهانى با خطوط و الگوهايى ناشى از دانستههاى محدود و خواستههاى محاسبه نشده خود ، ترسيم ميكنند كه اگر نتايج مثبت و سودمندى هم داشته باشند درباره يك يا چند بعد محدود انسانى امكان پذير خواهد بود و در نتيجه ديگر ابعاد مهم و حياتى يا ناديده گرفته ميشوند و يا مختل ميگردند . پيامبران الهى و حكماى راستين با نظر به واقعيتهاى دو قلمرو انسان و جهان كه با نظر مستفاد از وحى [ كه مستند علم پيامبران است ] و يا دريافت مشيت خداوندى [ كه مستند معارف حكيمانه حكماى ربانى بوسيله تصفيه و
[ 287 ]
تزكيه درون ميباشد ] زندگى را يك حقيقت بسيار عالى و با عظمت معرفى مينمايند و اين پديده را قابل ترقى و اعتلاء تا منطقه جاذبه ربوبى ميدانند . از ديدگاه آنان اگر اين حقيقت عظمى با دو بال معرفت و عمل سازنده به پرواز در آيد و از آلودگىهاى گوناگون طبيعت حيوانى آزاد شود ، در مسير حيات اخروى قرار ميگيرد و « حيات معقول » ناميده ميشود . اينست آن زندگى كه هر چه در اين دنيا بگيرد بدانجهت كه در پالايشگاه عقل و وجدان آنرا تصفيه نموده و تحويل « حيات معقول » مينمايد ، بعنوان اندوختههاى پايدار روح در ابديت سعادت و نجات ابدى را تضمين مينمايد . معناى اينكه زندگى در مسير حيات اخروى قرار ميگيرد ، آن نيست كه آدمى با اين زندگى دنيوى كه داراى مشخصات و ويژگيهاى مخصوص به حيات دنيوى و مادى محض براه مىافتد و ميرود و ميرود تا به حيات اخروى و معنوى برسد ،
بلكه مقصود اينست كه اشخاصى كه با دوبال معرفت و عمل سازنده و صالح و با اطمينان به هدف اعلاى زندگى حركت ميكنند ، اگر چه نمودهاى زندگى آنان مادى و دنيوى است ، يعنى در پهنه ماده حركت ميكنند ، از ماده تغذيه مينمايند ، در ماده با انواعى تصرفات دگرگونىها بوجود ميآورند و بعبارت كلىتر همه نمودهاى زندگى آنان در عرصه بسيار وسيع ماديات شكل ميگيرند ،
ولى حقيقت و مغز باطنى اين زندگى حيات اخروى و حقيقتى است معنوى . بهمين جهت است كه چنانكه آنان بوسيله آشنائى با يك عده اصول و معارف كلى ،
آهنگ كلى جهان هستى را درك نموده و مانند احاطه اجمالى كه به كالبد جسمانى خود دارند ، نوعى احاطه اجمالى به جهان هستى در خود احساس مينمايند
نفس ما بر آسيا كى اعتلا كردى چنين
گرنه نفس مردمى از كل خويش اجزاستى
ناصر خسرو
[ 288 ]
همچنان در عرصه ماده و ماديات از آن مديريت روحانى والا برخوردارند كه بدون يك احاطه اجمالى به اين عرصه امكانپذير نميباشد . چنين زندگى كه مغزش اخروى و معنوى و نمودش دنيوى و مادى است ، حتى يك لحظه احساس پوچى و ركود و جمود نمينمايد و در عين قرار گرفتن در زير رگبار ناگواريهاى مخصوص تلاقى روح و ماده همواره
بجهان خرم از آنم كه جهان خرم ازو است
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازو است
غم و شادى بر عارف چه تفاوت دارد
ساقيا باده بده شادى آن كاين غم ازوست
سعدى
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گور و باك نيست
تو بمان اى آنكه جز تو پاك نيست
مولوى بدون بوجود آوردن اين آشتى و سازگارى ميان ماده و معنى و آخرت و دنيا ، هيچ نوعى از زندگى اگر چه غوطهور در رفاه و آسايش بوده باشد ،
پاسخگوى نيازهاى اصيل حيات انسانى نخواهد بود . و بدون دست يافتن بچنين زندگانى كه نمودش مادى دنيوى و بود و مغزش معنوى و اخروى است ،
خشونت ماده و بىرحمى آن با هيچ وسيلهاى در برابر روح تعديل و تلطيف نخواهد گشت . همه ميدانيم كه ما انسانها در حيات طبيعى تاكنون بجهت ناآشنائى اسف انگيز با دو حقيقت ماده و روح ، عرصه پهناور ماده و ماديات و قوانين و دگرگونيهاى جارى در اين عرصه را قربانگاه تاريك روح تلقى كردهايم ، هيچ كسى پيدا نميشود كه در طول عمرش لااقل چند بار بهمين قربانگاه تاريك فحش و لعن و ناسزا نگفته باشد . علتش چيست ؟ علتش خيلى روشن
[ 289 ]
است ، همين است كه ما بطور مختصر متذكر شديم ، ما همان مقدار از ماده و ماديات بيخبريم كه از روح خود بيگانه و ناآشنا هستيم و همواره از اين اصل كلى كه بدون آشنائى كامل با يكى از اين دو مقوله ( ماده و روح ) از مقوله ديگر نيز بيگانه خواهيم بود ، در غفلت كشندهاى بسر ميبريم . در صورتيكه ميتوانيم با جهان بزرگ ماده و ماديات همان آشنائى را برقرار كنيم كه با كالبد جسمانى خود . همه ما مىبينيم و ميدانيم كه كودك تا حدود يكسال از زندگى بجهت ناآشنائى با كالبد جسمانى و ناتوانى از مديريت اجزاء كالبد خود ،
تحت تأثير بازتابهاى طبيعى محض اجزاء كالبدش قرار گرفته و اراده بسيار ضعيفش در حركات نامنظم اجزاء كالبد بروز مينمايد . مثل ما انسانها هم در برابر اين كالبد بزرگ كه جهان ناميده ميشود مثل همين كودك است كه با نا آشنائى درباره اين كالبد و با ناتوانى از تنظيم اراده براى تصرف كاملا صحيح و منطقى در آن ، دچار بهت و وحشت و اضطراب ميگرديم . اگر روح و مغز با همين كالبد جسمانى كه در آن زندگى ميكنيم ، آشنائى نزديك نداشت و از يك احاطه اجمالى به ماهيت و خواص آن محروم بود ، همان خشونت و بيرحمى را كه از عالم ماده و ماديات احساس ميكنيم ، از همين كالبد جسمانى نيز احساس ميكرديم و حاضر نبوديم حتى يك روز با اين كالبد زندگى كنيم ، ولى آشنائى و محبت ما به اين كالبد مادى در حديست كه گاهى حاضريم همه موجوديت خود را در راه جزئى از اين ماده بخطر بيندازيم ، مثلا بطور ناآگاه براى جلوگيرى از ضربهاى كه ممكن است چشم را مختل كند ، خود جمجمه را سپر قرار ميدهيم ، و مغز را در خطر متلاشى شدن قرار ميدهيم ، در حاليكه ميدانيم كه اگر اين كالبد مادى حيات خود را از دست بدهد و لاشهاى در جلو آفتاب مرداد چند روز بماند ، روح ما اگر بخواهد با كالبدى ديگر به تماشاى اين كالبد گنديده برود ، نخست بايد بينى خود را بگيرد و نميتواند بدون وحشت و احساس ناراحتى در آن كالبد بنگرد .
[ 290 ]
پس بيائيد بيش از اين با ماده و ماديات خصومت نابكارانه و ضد منطق نداشته باشيم . اين پهنه طبيعت با داشتن خارستانها و سنگلاخهاى بسيار خشن ،
ميتواند از تابش اشعه روح ما انسانها چنان صيقلى و شفاف بوده باشد كه ماوراى خود را نشان بدهد و آن كميتها و گسترشها همه و همه بدون اينكه سد راه نفوذ روح به اعماق جهان بوده باشند ، بهمان مقدار و با همان كيفيت در مسير حيات با ما همراه و همگام شوند كه كالبد جسمانى ما با روح ما . بدانجهت كه در تفسير جملات امير المؤمنين عليه السلام انواع ششگانه زندگى را طرح نموديم ، بسيار مناسب است كه هدف نهائى زندگى از ديدگاه اسلام را مورد بررسى قرار بدهيم . اين نكته را هم متذكر ميشويم كه مطالعه كنندگان محترم براى تكميل اين مبحث لازم است كه به مبحث « حيات معقول » در مجلد هشتم از اين ترجمه و تفسير از ص 150 تا ص 263 مراجعه فرمايند .
[ 291 ]
اگر زندگى در اين دنيا را مطلوب مطلق تلقى كنيد بيش از سايهاى كه گسترده ميشود و به سرعت برچيده ميشود چيزى را نخواهيد دهيد و اگر زندگى در اين دنيا را در مسير « حيات معقول » قرار بدهيد و هدف اعلاى « حيات معقول » را تعقيب نمائيد ، زندگى شما از اصالتى برخوردار خواهد گشت كه ابديت محصول آن است .