فرقههاى « مشبه » چه ميگويند ؟
بكار بردن كلمه فرقهها كه بمعناى طوائف و گروهها است كه امروز كلمه مكتب را بجاى آنها بكار ميبرند ، ناشى از عدم دقت محققان در آراء و عقايد است [ كه محققان در ملل و نحل ناميده ميشوند ] حقيقت اينست كه در اسلام مانند ديگر مكتبها اشخاصى پيدا شدهاند كه نظريات بسيار بىاساس و پوچى را با شرايط ذهنى شخصى خود بيان كردهاند كه شايد ده نفر موافق نظريه آنان نبوده است ، محققان در ملل و نحل هر يك از آن نظريات شخصى را بعنوان يك فرقه يا يك گروه و به اصطلاح امروزى يك مكتب ياد كردهاند و مكتب شناسان و مذهب شناسان هم به پيروى آنان ، چنين نتيجه گرفتهاند كه مثلا مسيحيت به صدها مكتب تقسيم شده است . اسلام به صدها مكتب تجزيه شده است يكى از موارد همين مكتب سازى عقيده اشخاصى است كه به مشبهه معروفند . و معناى كلى مشبهه اينست كه اين اشخاص خدا را به انسان يا ديگر موجودات تشبيه ميكنند كه البته اغلب خدا را به انسان تشبيه مينمايند ابن ابى الحديد آراء عجيب و غريبى را از عدهاى از اشخاص در تشبيه خداوندى نقل كرده است كه بسيار بى معنى و احمقانه ميباشند . او ميگويد :
« گروهى از كوتهنظران متكلمين بر خلاف فلاسفه و محققان متكلمين تجسم را از خدا نفى نكردهاند .
از آنجمله هشام بن حكم ميگويد : خداوند جسمى است مركب مانند اين اجسام و اين نظريه از هشام مختلف نقل شده است .
بعضى گفتهاند : خدا باندازه هفت وجب خود او است . . . » 2 و ما نميدانيم
-----------
( 1 ) النمل آيه 14 .
-----------
( 2 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 223 .
[ 103 ]
اين خرافات و مزخرفات را با چه دليلى به هشام بن حكم كه از تلامذه خاص امام صادق ( ع ) است ، نسبت دادهاند . آنچه كه در روايات آمده است ، اينست كه هشام بن الحكم چنين نظرى را اظهار كرده است كه خدا جسم است ، سپس از او نقل شده است كه او جسمى است نه مانند ديگر اجسام ( جسم لا كاالاجسام ) و سپس امام صادق ( ع ) و حضرت موسى بن جعفر ( ع ) اين عقيده را رد و طرد فرمودهاند و چون هم هشام بن حكم و هم هشام جواليقى با امام معصوم در ارتباط بوده و همواره از آن معادن حكمت و وحى استفاده ميكردند ، قطعا آن نظريه تجسم را رها كردهاند . « از محمد بن نعمان الاحول و هشام بن سالم معروف به جواليقى و ابو مالك بن حضرمى نقل شده است كه خدا نورى است بصورت انسان . . . » [ 1 ] آيات قرآنى با صراحت تمام هرگونه تشبيه خدا را بر ديگر موجودات ممنوع و مطرود مينمايد . از آنجمله :
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْىءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ 1 ( هيچ چيزى مثل او نيست و او است شنوا و دانا ) .
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ 2 ( خداوند از آن توصيفاتى كه ميكنند پاكيزهتر و بالاتر است ) .
اين مضمون در آيه 22 از الانبياء و 91 از المؤمنون و 159 از الصافات و 180 از الصافات و 82 از الزخرف آمده است . علت اساسى تشبيه خداوند به ديگر موجودات ، كه در همه اقوام و ملل در همه دورانها ديده ميشود ، عدم توجه دقيق و دريافت صحيح خداوند متعال است . اين عدم توجه خود معلول ضعف شعور و تعقل و دريافتهاى مربوط به حقايق عالىتر است كه از دسترس
[ 1 ] همان مأخذ از ص 224 تا ص 238 خرافات فراوانى را در تشبيه خدا به موجودات جسمانى نقل كرده است [ البته همه اين نقل قولها بدون اسناد و باصطلاح مرسل ميباشند ، و نميتوان بطور قطع آنها را بآن اشخاص نسبت داد ]
-----------
( 1 ) الشورى آيه 11
-----------
( 2 ) الانعام آيه 100 .
[ 104 ]
محسوسات عينى بالاتر ميباشند . درست دقت بفرمائيد :
ذهنهاى ابتدائى از درك زيبائى و عدالت و حقيقت و آزادى و كمال و تعهد برين ، چيزى جز نمودهاى مجسمى از اين حقايق كه محسوس و جزئى ميباشند در نمىيابند . در صورتيكه واقعيت اين حقايق در ذهنها و تعقلهاى رشد يافته داراى واقعيتهاى بيرون از ذهن و ساختههاى آن ميباشند . و بهترين دليل واقعيت اين حقايق هدف قرار گرفتن آنها است كه شديدترين اشتياقها و عشقها را بوجود آورده و عوامل پيشرفت بشرى را ايجاد كردهاند . يك انسان تكاپوگر در تحقق بخشيدن به زيبائى و شناخت همه جانبه زيبائى به شناخت و بوجود آوردن يك دسته گل زيبا قناعت نميورزد هرگز يك انسان عاشق شناخت و تحقق بخشيدن به عدالت به رابطه عادلانه ميان دو شخص معين اكتفاء نميكند .
همچنين ذهنها و تعقلهاى رشد يافته با توجه به قوانين حاكمه در طبيعت ،
بدون قناعت به جريانات محسوس طبيعت كه هر لحظه در تغير و دگرگونى است ، شناخت ثابتها و بهرهبردارى از آنها را بعنوان واقعيتهاى بيرون از ذات خود ، هدف اصلى قرار داده و عمل ميكنند . در صورتيكه براى اذهان خام و ابتدائى دريافت چنان حقايق بدون تشبيه به محسوسات امكان ناپذير ميباشد .
[ 105 ]