توضيحى درباره آيات مربوط به اخلاص
1 وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينُ [ البينه آيه 5 ] ( و آنان
[ 196 ]
مأمور نشدهاند مگر به اينكه خداوند را عبادت كنند در حاليكه در دين براى او اخلاص ميورزند ) .
از نظر قواعد عربى « ما » ى نافيه كه بعد از آن كلمه استثناء « الا » وارد شود افاده حصر مينمايد مانند : ما رأيت إلاّ زيدا ( من نديدم مگر زيد را ) .
يعنى من فقط زيد را ديدم و بس . همين قاعده در زبان فارسى نيز وجود دارد ، چنانكه ميگوئيم : « من در آن مجلس جز زيد را شايسته گفتگو نديدم » آياتى كه با كلمات و تركيبات مختلف حصر عبادت را از روى اخلاص بخداوند بيان ميكند ، متعدد و فراوان است . در آيه مورد بحث دو كلمه له الدين وجود دارد و معناى اين دو كلمه چنين است كه دين از آن او است . و ميدانيم كه معناى دين عبارتست از آن زندگانى قابل محاسبه و پذيرش فطرت سليم و عقل واقع بين كه وابسته به مشيت و اراده تشريعى و تكميلى خداونديست . اين معنا براى دين اگر چه مورد تفسير همه محققان نيست ، ولى محصول و خلاصه همه تفسيرهائى است كه براى كلمه دين مطرح شده است . بنابر اين مفهوم و مفاد آيه شريفه اينست كه دستور قطعى خداوندى اينست كه مردم در جاذبه الهى كه پيوسته به كمال برين است قرار گرفته و جز او هيچ حقيقتى را مطلوب ذاتى تلقى نكنند و آن دين الهى كه مردم مأمور به گرويدن بآن هستند ، همين قرار گرفتن در جاذبه الهى و مطلوب ذاتى و مطلق تلقى كردن آن مقام شامخ است .
چنين زندگى قابل محاسبه و پذيرش فطرت و عقل سليم است و بس . لذا اخلاص به خداوند يعنى اخلاص به هستى و وجود انسانى كه هر دو جلوهگاه مشيت خداوندى هستند چه : فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ 1 ( به هر طرف روى بگردانيد ،
همانجا وجه اللّه است ) . اخلاص به هستى يعنى دريافت واقعى آن و درك فروغ ملكوت خداوندى كه بهمه اجزاء و روابط آن ميتابد و نتيجه اين درك عبارتست از احساس
-----------
( 1 ) البقرة آيه 115 .
[ 197 ]
عميق و فهم عالى آهنگ هستى كه تنها با اخلاص ميتوان آنرا شنيد . و معناى اخلاص به انسان احترام عميق به ذات انسانى است كه در جاذبه اخلاص به مقام شامخ ربوبى قرار گرفته است .
2 وَ أَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينُ 1 ( روى دلهايتان را در هر مسجدى بسوى خدا ببريد ، و خدا را در حاليكه در دين براى او اخلاص ميورزيد ، بخوانيد ) .
وقتيكه براى مسجد كه مانند رصدگاه براى نظاره به بينهايت و كشش بسوى آن ساخته شده است ، وارد ميشويد ، ريا نكنيد و از روى نفاق و نيرنگ خم و راست نشويد ، با مغز آكنده از پندار و خيال و با درونى پر از آلودگىها و كثافات حيوانى با خدا روياروى قرار نگيريد . اين ارتباط ضرورى و شريف را از روى حرفه و اعتياد با خدا برقرار نسازيد ، بلكه روى دلهايتان را به سوى او برگردانيد . روى دل بسوى او برگرداندن ، آن نيست كه به آسمان بنگريد و به نقطهاى از زمين يا فضا خيره شويد ، بلكه معنايش اينست كه رو به سوى جان خود ببريد تا خود را در برابر خداوندى كه از شما به شما نزديكتر است مشاهده كنيد كه : وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ 2 ( و ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم ) .
جان نهان در جسم و تو در جان نهان
اى نهان اندر نهان اى جان جان
شيخ عطار 3 فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِروُنَ 3 ( خدا را در حاليكه در دين براى او اخلاص ميورزيد ، بخوانيد ، اگر چه كافران كراهت داشته باشند )
-----------
( 1 ) الاعراف آيه 14 .
-----------
( 2 ) ق آيه 16 .
-----------
( 3 ) غافر آيه 14 .
[ 198 ]
مسلم است كه دعوت خداوندى از روى توحيد و اخلاص حقيقى خوشايند كفار و مشركين نخواهد بود ، آنان بتهائى را با دست خود تراشيده و يا انسانهائى را مورد پرستش قرار داده و آنها را شريك خدا قرار ميدهند ، و نميخواهند غناى مطلق خداوندى را از هرگونه تجسمهاى بتپرستانه درك كنند و بپذيرند . عادات و تقاليد پوسيده گذشتگان آنانرا نميگذارد جهان هستى را آنچنانكه شايسته است دريابند و با آن ارتباط برقرار كنند . مجسم ساختن كمال مطلق يا ساختن و پرداختن اشياء جامدى بعنوان شريك خداوندى و مؤثر در مشيت او ، موجب سقوط تفكرات و احساسات عالى و منطق عقلانى آنان مىباشد و نميگذارد كه با خداى يگانه كه همه هستى جلوهگاه فيض او است انس و الفت برقرار نمايند . وقتيكه انسانهاى آگاه يك جامعه به پرستش خداى يگانه و بىنياز از هرگونه شريك و دستيار و معاون و نمايشگر مىپردازند و « حيات معقول » خود را بر مبناى اخلاص قرار ميدهند ، مخالفت و مبارزه كفار و مشركين و غوطهوران در حيات طبيعى با آنان حتمى و غير قابل اجتناب خواهد بود . با توجه عميق باين مسئله كه آدمى در بهرهبردارى از تكامل و پيشبرد روح در اين زندگانى ، مسير واقعى « حيات معقول » خود را مىپيمايد ،
مخالفت و كراهت و حتى مبارزه و پيكار غوطهوران در خيالات و گمراهان و گم كردگان خداوند يكتا چه اثرى در حركت و تكاپوى او ميتواند بوجود بياورد ؟
زانكه از بانگ علالاى سگان
هيچ وا گردد ز راهى كاروان ؟
يا شب مهتاب از غوغاى سگ
سست گردد بدر را در سيرتگ ؟
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
هر كسى بر طينت خود مىتند
چونكه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهم سيران خود را كى هلم
چونكه سركه سركگى افزون كند
پس شكر را واجب افزونى كند
مولوى
[ 199 ]
اين يكى از اساسىترين خواص اخلاص ارزشى است كه در آن هنگام كه حقيقت مطلوب ذاتى چهره واقعى خود را نشان داده و جوهر ناب روح را در جاذبه خود قرار ميدهد ، نه اينكه گوشش صداهاى مخالف را نميشنود و چشمش مناظر ناشايست را نمىبيند و نه اينكه روياروى ستيزهگران با حق و حقيقت قرار نميگيرد ، بلكه اگر توانست صداهاى مخالف را خاموش و مناظر ناشايست را از جلو ديدگانش محو و نابود و ستيزهگران با حق و حقيقت را از ريشه و بنياد بر مىكند و اگر نتوانست بدون كمترين اعتناء و بدون اندك تأثر از آنها براه خود ادامه ميدهد .
4 قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ . إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ 1 [ شيطان گفت : ] ( سوگند به عزت تو ، همه آنان ( فرزندان آدم ( ع ) را ) اغوا خواهم كرد مگر آن بندگان ترا از آنان كه بمقام اخلاص رسيدهاند ) .
خصومت ديرينه شيطان لعنة اللّه عليه با فرزندان آدم و حسادتى كه بر ابوالبشر ورزيده و از سجده بر او امتناع ورزيده است و خرمن هستى خود را تا ابد آتش زده است ، هرگز نخواهد گذاشت فرزندان آدم ( ع ) به سهولت و سادگى راه اعتلاء و كمال خود را تا بارگاه الهى بپيمايند ، زيرا اين يك قانون كلى حيات موجودات پليد است كه با نظر به خرمن سوخته خود شمع فروزان ديگران را نميتوانند ببينند .
زانكه هر بدبخت خرمن سوخته
مى نخواهد شمع كس افروخته
مولوى شيطان با داشتن قدرت مكر و حيله و نفوذ در اعماق سطوح روانى انسان و آراستن و پيراستن خطاها و گناهان ، از هر سو به اولاد آدم نزديك ميشود و در صدد اغوا و گمراه كردن او بر ميآيد . كارى كه شيطان از خارج از ذات انسان در موجوديت انسان انجام ميدهد ، همان كار است كه نفس اماره
-----------
( 1 ) ص آيه 83 .
[ 200 ]
[ يا خود طبيعى ، غرايز حيوانى ] از درون ذات با موجوديت انسان انجام ميدهد .
مبارزه با شيطان پليد همان مقدار سخت و دشوار است كه با نفس اماره ( خود طبيعى و غرايز سركش حيوانى ) بهمين جهت است كه پناه بردن از شيطان بخدا أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ همان مقدار ضرورت دارد كه پناه بردن از طغيانگرىهاى نفس اماره بخدا وَ ما أُبِّرَىُء نَفْسى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبّى إِنَّ رَبّى غَفُورٌ رَحيمٌ 1 ( و من نفس خود را تبرئه نميكنم ، زيرا نفس بسيار امر كننده به بديست مگر آنچه كه پروردگارم رحم كند ، قطعا خداى من بخشاينده و مهربانست ) در چند آيه از قرآن مجيد دستور داده شده است كه از شيطان بخدا پناه ببريد . فقط كسانى ميتوانند از حيله و نيرنگ و اغواى شيطان در امان باشند كه وسائل حيله و نيرنگ و اغواى شيطان را از خود دور كنند مانند شهوت پرستىها و عشق به مال و منال دنيا و آرزوهاى دور و دراز و مقام پرستى و غير ذلك . پس در حقيقت اين خود انسان است كه بايد دست خدعه و فريب شيطان را از خود كوتاه كند و مسلم است كه فقط با اخلاص در عبوديت خداونديست كه وسائل حيله و نيرنگ و خدعه شيطان محو و نابود ميگردند .
5 هُوَ الْحَىُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينُ 2 ( او است زنده حقيقى ، خدائى جز او نيست . او را در حاليكه در دين براى او اخلاص ميورزيد ،
بخوانيد ) .
در اين آيه شريفه كه حيات خداوندى را متذكر شده است ، نكته فوق العاده مهمى وجود دارد كه ميتوان گفت : بزرگترين دليل انحصار اخلاص ورزيدن به خداوند متعال ميباشد . توضيح اينكه چنانكه در اوايل مبحث اخلاص گفتيم :
اخلاص نتيجه اساسى عشق است ، كسى كه اخلاص ميورزد بوسيله عشق جوهر
-----------
( 1 ) يوسف آيه 53 .
-----------
( 2 ) غافر آيه 65 .
[ 201 ]
حيات خود را كه مطلوب مطلق او در متن طبيعت است در مجراى معامله ميگذارد ،
پس در حقيقت اين جان آدمى است كه عاشق ميشود و اين جان زنده است كه عشق ميورزد يعنى ميخواهد خود را در معشوق فانى كند ، يا ميخواهد جزئى از معشوق شود ، يا ميخواهد حيات خود را در جاذبه معشوق به كمال مطلوب خود برساند ،
آيا با اينوصف ميتوان معشوق چنين عشق را غير زنده فرض كرد ؟ بعبارت روشنتر جان زنده آدمى در هنگام عشق در راه معشوق دست از خود بر ميدارد و در اين راه موجوديت خود را دگرگون ميسازد ، منطق عقل و احساس عالى آدمى حكم ميكند كه بايد اين معشوق زندهاى باشد كه بتواند زندگى و جان او را كه در راه او دگرگون ميشود بالاتر ببرد و اعتلاء ببخشد ، نه اينكه آنرا مستهلك ساخته و به پوچى برساند ،
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمى باشد ز غنچه تازهتر
زانكه عشق مردگان پاينده نيست
چونكه مرده سوى ما آينده نيست
عشق آن زنده كزين كاو باقى است
و از شراب جانفزايت ساقى است
عشق آن بگزين كه جمله انبيا
يافتند از عشق او كار و كيا
مولوى 6 أَلا لِلَّهِ الدّينُ الْخالِصُ 1 ( آگاه باشيد ، دين خالص از آن خدا است اگر فرد يا قومى بخواهد از دين خالص كه اساسىترين عامل انسانى است ،
برخوردار شود ، حتما بايد بداند كه اين دين خالص بدون ارتباط مخلصانه با خدا قابل تحقق نميباشد .