خداوند مردم را از بدست آوردن معرفت لازم درباره خويش محجوب نساخته است
از يكطرف وجدان و عقل سليم آدميان ميگويد : علم بوجود خداوند سبحان يك علم بديهى است و وجود او آشكارترين حقيقتى است كه براى انسانها مطرح است . از طرف ديگر قرآن مجيد نيز اصرار به بداهت وجود آن ذات اقدس مينمايد . مانند : أَ فىِ اللَّهِ شَكُّ فاطِرِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ 1 ( آيا در وجود خداوند آفريننده آسمانها و زمين شكى وجود دارد ؟ ) هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بَكُلِّ شَيْىءٍ عَليمٌ 2 ( او است اول و آخر و او است ظاهر و باطن و او بهمه چيز دانا است ) همچنين روايات فراوانى كه بجهت صحيح بودن آنها مورد استشهاد و استدلال حكماء و متكلمين قرار گرفته است ، دلالت صريح به بداهت وجود خدا دارند كه نميتوان آنها را تأويل و تفسير بخلاف ظاهر نمود . يكى از آن روايات همين جمله مورد تفسير است كه امير المؤمنين ميفرمايد : « مردم را از بدست آوردن معرفت لازم درباره وجود و آثار و نشانهايش محجوب نفرموده است » . در
يكى از جملات دعاى عرفه ، امام حسين ( ع ) چنين ميگويد : ا لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتّى يكون هو المظهر لك ، متى غبت حتّى تحتاج إلى دليل : ( آيا براى ما سواى تو آن روشنائى و ظهور وجود دارد كه تو آن را نداشته
-----------
( 1 ) ابراهيم آيه 10 .
-----------
( 2 ) الحديد آيه 3 .
[ 86 ]
باشى و آن شيىء ترا ظاهر نمايد ، خداوندا ، تو كى غائب بودهاى كه به دليل نيازمند باشى ) با اينحال اكثريت قريب به اتفاق مردم در همه دورانها و در همه جوامع از دريافت اين موجود بديهى محرومند و حتى آن اقليت كه ميتوانند شناخت بديهى درباره وجود خدا داشته باشند :
گهى بر طارم اعلى نشينند
گهى هم پشت پاى خود نبينند
آيا ميتوان علت واقعى اين قضيه را فهميد ؟ آيا ميتوان راهى براى وصول به ظهور وجود خداوندى پيدا كرد ؟ منابع عقلى و اسلامى ميگويند :
آرى ، ولى اغلب ميان ما انسانها و آن موجود برين و آشكار حجابى است كه مانع ارتباط با او ميگردد . قطعى است كه اين حجاب را خدا ميان خود و انسانها نينداخته است . اين حجاب يقينا ساخته و پرداخته خود ما انسانها است ، زيرا آن خداونديكه فلسفه و هدف حيات ما را عبادت بمعناى عام آن قرار داده است و عبادت بدون شناخت صحيح ، پوچ و بىمعنا است ، چگونه ميتواند حجابى ميان ما و خود بزند و ما را از شناخت خويش محروم نمايد ؟ [ 1 ] اكنون بايد بدانيم كه چيست آن حجابى كه ميان ما و آن مقام شامخ ربوبى زده ميشود و ما را از ارتباط دائمى با او محروم ميسازد .
[ 1 ] ممكن است اين اعتراض بميان كشيده شود كه خداوند عوامل و وسائل شناخت خود را بما عنايت فرموده است ، زيرا از ما عبادت ميخواهد ، اما اينكه اين شناخت بايد بديهى باشد از استدلال به فلسفه و هدف زندگى بر نميآيد . پاسخ اينست كه مسلما مقصود از عبادتى كه هدف و فلسفه حيات معرفى شده است اعمال و اذكار اعتيادى و بى معنى و محدود به لحظات معينى از عمر ما نيست ، بلكه عبارتست از حركت دائمى ما در مسير « حيات معقول » كه رويه طبيعىاش يك عده اعمال و اذكار است و رويه ماوراى طبيعىاش ، تموج در پيشگاه الهى است . اين حركت همه لحظات عمر ما را شامل ميشود ، يعنى ما در همه لحظات عمر با حركت مزبور در پيشگاه خداوندى قرار ميگيريم ،
بنابر اين ، شناخت آن موجود اقدس بايد بديهى باشد كه در هيچ يك از لحظات عمر ما از ديدگاه درونى ما غائب نباشد .
[ 87 ]