نظريه پنجم خداوند از قديم بهيچ چيز عالم نبوده است
بلكه علم را براى خود ايجاد كرده و با آن علم به اشياء عالم شده است . اين نظريه جهم بن صفوان است [ بنا به نقل ابن ابى الحديد ] اولا بايد گفت : خداوند به خود آن علمى كه ايجاد كرده و بوسيله آن عالم شده است ، عالم بوده است يا نه ؟ اگر عالم بوده است ، آن علم از كجا بوجود آمده است ؟ پاسخ اين سئوال اگر اين باشد كه قبلا علم براى خود ايجاد ميكند كه علم باشياء را بوجود بياورد ، مسلم است كه چنين علت تراشى تا بىنهايت تسلسل پيدا ميكند . و اگر گفته شود : كه خداوند بآن علمى كه براى خود ايجاد كرده ، جاهل بوده است پس آن علم بطور جبر در خدا بوجود آمده است ، نه اينكه او علم را بوجود آورده باشد .
ثانيا اگر علم خداوندى حادث فرض شود ، لازم ميآيد كه ما قبل حدوث علم ، ذات پاك ربوبى فاقد كمال علم بوده و اين جهل پستترين نقص است كه با كمال مطلق بودن تناقض دارد . سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبيراً 1 ( خداوند پاكيزهتر و متعالىتر از آنست كه ميگويند اعتلايى بزرگ ) .