مرگ در زندگى و زندگى در مرگ
هيچ حقيقتى در اين دنيا به اهميت زندگى و مرگ براى فرزندان آدم وجود ندارد . قضيه چنين نيست كه با شناخت زندگى و مرگ و تصحيح رابطه با آندو اتفاقا ابديت آدمى تأمين ميشود ، بلكه ميتوان گفت : بدانجهت كه رابطه زندگى
[ 119 ]
اين دنيا با حيات ابدى شبيه به رابطه علت و معلول است ، بنابر اين ، بدون شناخت و اصلاح علت توقع شناخت و اصلاح معلول مخالف حكم بديهى عقل است .
به اضافه اينكه مسامحه و بىاعتنائى به زندگى اين دنيا و بشوخى گرفتن آن ، موجب از دست رفتن با اهميتترين موضوعى است كه با مشيت خداوندى در اين جهان هستى پديدار شده است . اين همان موضوع است كه وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى 1 ( و در آن انسان از روح خود دميدم ) معرف آنست . پس خسارت ناشى از تباه كردن اين پديده ربانى فقط آن نيست كه سعادت ابدى را مبدل به شقاوت ابدى مينمايد ،
بلكه آن عظمت و امتيازى كه از دست رفته است و آن سرمايه الهى كه محصولش رابطه با كمال مطلق بود ، پوچ و نابود گشته است . از همين جا است كه به خلاف منطق بودن بيانى كه دنى ديدرو در اين مسئله دارد بخوبى پى ميبريم .
اين شخص ميگويد : « بر فرض كه خدائى وجود داشته باشد ، بدانجهت كه آن خدا رحيم و كريم و مهربان معرفى شده است ، لذا عذابى بنام آخرت وجود نخواهد داشت » . اين شخص متوجه نشده است كه انسانهاى كامل و رشد يافته بيش از ديگران به رحمت و كرامت و محبت خداوندى ايمان دارند و با اينحال در اين دنيا حداكثر تلاش و كوشش را در راه عمل به اصول عالى انسانى و دستورات خداوندى و وجدانى انجام دادهاند ، اين كوششها و تلاشها نه فقط براى آن بوده است كه در ابديت دچار شقاوت و سقوط نگردند ، تا بآنان پاسخ داده شود كه خدا كريم و رحيم و مهربان است ، بلكه براى بهرهبردارى از استعدادهاى عالى حيات ميباشد كه بىاعتنائى بآنها موجب از دست دادن عاليترين امتيازاتى است كه خداوند براى كوشندگان مقدر فرموده است . پس از اين مقدمه عظمت مطلبى را كه امير المؤمنين عليه السّلام در دو جمله مورد تفسير بيان فرموده در ميابيم كه : « حيات مقهور و شكست خورده در برابر عوامل خصومتها و بطور عموم در برابر عوامل مزاحم « حيات معقول » مرگ است
-----------
( 1 ) الحجر آيه 29 .
[ 120 ]
و بالعكس : حيات كسانيكه در مسير « حيات معقول » به پايان ميرسد ، حيات حقيقى است . اين « حيات معقول » با ارزشترين و با عظمتترين پديده الهى است كه بايد از هجوم رهزنان ضد انسان و هوسهاى شيطانى نگهدارى شود » . 8 ، 10 ألا و أنّ معاوية قاد لمّة من الغواة و عمّس عليهم الخبر حتّى جعلوا نحورهم اغراض المنيّة ( آگاه باشيد ، معاويه مشتى گمراهان منحرف را بدنبال خود انداخته و خبر واقعيات را بر آنان تاريك ساخته است تا آنان گلوهاى خود را آماج تير نمودهاند ) .