نخستين عوامل بدعتها و نتايج آنها
بدعتهاى ويرانگر در يك جامعه اسلامى ، بطور ناگهانى و يا با آگاهى كامل مردم به انحراف آن بدعتها از مكتب بروز نميكند . همچنين بدانجهت كه دين اسلام مجموعهاى از اصول و عقايد فطرى و احكام و تكاليف سازنده مادى و معنوى است ، لذا بوجود آوردن بدعتها در چنين مكتبى هرگز به عوامل منطقى مستند نخواهد بود . آيا ميتوان براى تحريف اين اصل كه « ستمكار نميتواند زمامدارى جامعه را بدست بگيرد » يك عامل صحيح و دليل منطقى
[ 108 ]
پيدا كرد ؟ نه هرگز ، بنابر اين ، هر عامل و دليلى كه براى تجويز زمامدارى ستمكار بر جامعه [ كه بدعت است ] در نظر گرفته شود ، چيزى جز هوى و هوس بنيانگذاران بدعت نخواهد بود . آيا ميتوان براى شكستن اصل « لزوم ايفاء به تعهدها » ، منطقى جز هوى و هوس شيطانى عهد شكنان تصور نمود ؟ آيا ميتوان براى تحريف « لزوم ارتباط با خدا در اشكال عبادات » دليلى و عاملى جز هوى و هوسهاى پليد حيوانى پيدا كرد ؟ مسلما هرگز ، زيرا :
و ما ذا بعد الحقّ الاّ الضّلال ؟ ( چيست در بيرون از حق جز گمراهى ) كه مستند به اميال و هوىهاى نفسانى است . با اين بيان هيچ جملهاى براى تعيين نخستين عوامل بدعتها نميتواند با جملهاى كه امير المؤمنين عليه السّلام فرموده است ، برابرى كند .
پس از آنكه بدعتهائى در يك جامعه بوسيله هواها و خودپرستىها بروز كرد ، نوبت ظهور فتنهها و آشوبها فرا ميرسد ، زيرا طبيعى است كه بدعتها هر اندازه هم ماهرانه و عوامفريبانه به اجتماع عرضه شوند ، بالاخره با متن واقعيات دين كه با قرآن محورى و حفظ سنت و فعاليت عقول سالم پاكان جامعه براى خردمندان جامعه تثبيت شده است ، ناهماهنگ و ناسازگار گشته ،
موجب بروز آراء و عقايد و تأويلات و تفسيرات شخصى ميگردد و شعلههاى فتنه و آشوب زبانه ميكشد و گروهبندىها شروع ميشود . 6 ، 13 فلو أن الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين . و لو أنّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندين . و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان ، فهنالك يستولى الشّيطان على أوليائه و ينجوا « الّذين سبقت لهم من اللّه الحسنى » [ 1 ]
[ 1 ] اقتباس است از آيه شريفه أَنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى اُولئكَ عَنْها مُبْعَدُونَ
[ 109 ]
( اگر باطل از در آميختن با حق تفكيك و خالص شود ، بر حق جويان پوشيده نميماند . و اگر حق از پوششها و آميزش با باطل تفكيك و خالص شود ،
زبانهاى مردم معاند از قيل و قال درباره حق بريده ميشود . ولى مشتى از حق و مشتى از باطل گرفته و درهم مخلوط ميشوند . در اين موقع است كه شيطان بر پيروان خود مسلط گشته و كسانيكه از طرف خداوندى سابقه نيكو بآنان داده شده است ، نجات پيدا ميكنند ) .