اگر آب حيات ميخواهيد ، نخست جانوران ضد حيات را كه آب را بر روى شما بستهاند از پاى درآوريد .
آيا احترام حيات براى شما ثابت شده است ؟ آيا اصلا معناى حيات را مىفهميد ؟ آيا خباثت و پليدى كسانى را كه شما را از قلمرو حيات كشيده و به مرز مرگ و نابودى رساندهاند ، درك ميكنيد ؟ آيا براى شما معناى اينكه حيات از آن خدا است ، اثبات شده است ؟ اگر چنين است پس چرا ايستادهايد چرا براى نجات زندگى خود دست به قبضه شمشير نميبريد ميدانيد شما با اين مسامحه و سست عنصرى چه ميكنيد ؟ شما دو معصيت كبيره را كه شبيه بمبارزه با مشيت خداونديست ، مرتكب ميشويد ، معصيت يكم خيانت بر جان خويش
[ 117 ]
با از دست دادن حيات كه نوعى خودكشى جنون آميز است كه به مقدمات اختيارى منتهى ميگردد . معصيت دوم كه بجهت غير مستقيم بودن آن از ديدگان شما پوشيده است ، اينست كه با سبك شمردن دفاع از جانهاى خود حيات ديگر انسانها را نيز بازيچه دست اقوياى از خدا بيخبر و ضد انسان قرار داده و ميدان براى يكه تازى آنان باز ميكنيد . و با اين سست عنصرى خود اثبات ميكنيد كه براى انسان نماهاى بدتر از درندگان مانعى از بستن آب حيات بخش وجود ندارد توقف مكنيد ، تحمل در اين فاجعه نه بحكم عقل جائز است و نه به حكم شرع مباح . اين ضد انسان بنام معاويه كه امروز روياروى ما ايستاده و به وقيحترين عمل كه بستن آب بر روى انسانهاى تشنه است مرتكب شده است ،
مقصدى جز اشباع كامجوئىهاى حيوانى در اين دنيا ندارد ، او كسى است كه در برابر همه منطقهاى عقلى و مذهبى شمشير نشان ميدهد ، آيا فكر ميكنيد كه براى اين شمشير ناحق پاسخى جز شمشير وجود دارد ، بنا به نوشته تواريخ فرمان امير المؤمنين براى فتح فرات و باز كردن آب بر روى مسلمانان صادر شد ،
اين فرمان فورا به اجرا در آمد و فرات بر روى سپاهيان امير المؤمنين گشوده شد . آيا فرزند ابيطالب پس از تسلط بر آب فرات در صدد انتقام از آن ضد انسانها بر آمد ؟ نه هرگز ، بلكه دستور داد سپاهيان معاويه نيز از آب حيات بخش كه حق عمومى انسانها است ، بهرهمند شوند . آرى
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من خليلك من مراد
( من زندگى او را ميخواهم او مرگ مرا ميخواهد غدر اين مقابله نابكارانه را از دوست مراديت بياور ) .
درست همين حادثه تفكيك كننده انسان از ضد انسان در داستان كربلاى خونين نيز بوقوع پيوست . حادثه چنين بود كه حسين فرزند امير المؤمنين عليهما السلام در مسيرش رو به كربلا بود كه حر بن يزيد رياحى در يكى از منزلگاهها با هزار نفر سپاهى از كوفه به مقابله با حسين ( ع ) از راه رسيد ، حرارت
[ 118 ]
سوزان آفتاب همه آنان را خسته و درمانده كرده بود ، ياران حسين ( ع ) آب بهمراه خود داشتند ، اينان تشنگان سپاه حر را سيراب كردند ، حتى آن آب را مقدارى هم به بدن اسبانشان كه از گرما سخت افسرده بودند ، پاشيدند . يكى از سپاهيان حر ميگويد : من كمى ديرتر از ديگران رسيده بودم و بسيار تشنه بودم ،
مشكى را براى آشاميدن آب بدستم گرفتم ، از شدت تشنگى دست و پاچه شده نميتوانستم از دهان مشك آب بياشامم ، حسين بن على ( عليهما السلام ) اين منظره را ديد و جلو آمد و گفت : انخ الراوية ( مشك را [ دهنه آن را ] اينطور كج كن ) و خود آنحضرت بمن كمك كرد .
اين بود كه كار فرزند على بن ابيطالب ( ع ) . اما پس از آنكه امام حسين در كربلاء توقف كرد ، نامهاى از عبيد اللّه بن زياد به عمر بن سعد فرمانده سپاه يزيد بن معاويه فرستاده شد . در اين نامه چنين آمده كه با رسيدن اين نامه به حسين و يارانش سخت بگير و امان مده و آب را بر روى آنان ببند آرى حسين فرزند على يعنى انسان فرزند انسان ، يزيد فرزند معاويه يعنى ضد انسان فرزند دشمن انسانيت .
و عمل هر يك معرف شخصيت وى و آرمان و هدف اعلاى زندگى او است . 6 ، 7 فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين ( مرگ و نابودى شما در آن زندگى است كه از دشمن شكست خورده و ذليل شدهايد . زندگى فنا ناپذير شما در آن مرگى است كه با پيروزى بر دشمن از اين جهان رخت بربستهايد ) .