حقيقت مطلوب ذاتى كه مورد اخلاص قرار ميگيرد ، بايد پاسخگوى آن مطلق در متن طبيعت باشد كه جان ناميده ميشود
آدمى در آنهنگام كه داراى پديده اخلاص ميگردد ، در حقيقت جان خود را كه در متن طبيعت محبوب مطلق او است ، در معرض معامله قرار ميدهد . يكى از دو طرف معامله جان است كه محبوبيت و مطلوبيت آن ، بطور مطلق در متن طبيعت اثبات شده است ، زيرا چنانكه گفتيم اخلاص عبارتست از كشيدن عصاره و جوهر جان محبوب در راه بدست آوردن حقيقتى كه مطلوب ذاتى تلقى شده است . طرف ديگر معامله عبارتست از آن حقيقت مطلوب ذاتى . و چون جان آدمى محبوب مطلق اوست ، حتما بايستى آنچه كه اين محبوب مطلق در راه آن مستهلك ميشود مطلقى باشد كه مافوق جان مستهلك شده تلقى گردد و الا معاملهاى خواهد بود كه خسارتش با هيچ چيزى جبران نخواهد پذيرفت . بهترين دليلى كه ميتواند اين مدعا را ثابت كند ، اينست كه هيجان عشق هنگاميكه با كشف ناشايستگى معشوق فروكش ميكند ، تدريجا مبدل به كينه ميگردد ، اين كينه توزى و احساس تلخى جانگزاى ، معلول بروز اين آگاهى است كه چرا عاشق جان خود را كه محبوب مطلق او بوده است ، در مجراى معامله با معشوقى قرار داده كه شايسته آن پديده والاى عشق نبوده است . آرى
هر چه جز عشق خداى احسن است
گر شكر خواريست آن جان كندن است
عاشقان از درد ز آن ناليدهاند
كه نظر تا جايگه ماليدهاند
مولوى