اتحاد و پيوستگى انسانها بيكديگر فقط با اتحاد در هدف اعلاى حيات تحقق مييابد
[ 1 ] هيچ ارتباط و اتحاد و انضمامى در ميان انسانها جز با اتحاد در هدف حيات امكانپذير نميباشد . عواملى كه تاكنون بعنوان عوامل اتحاد براى انسانها مطرح شده است ، مانند نژاد و وطن و خويشاوندى نسبى و همرنگى و عوامل حقوقى و اقتصادى اگر چه هر يك از آنها با كيفيت مخصوص به خود ميتواند انسانى را به انسان ديگر مربوط بسازد ، ولى هيچ يك از آنها از اصالت و استحكام و پايدارى كه در عامل هدف حيات وجود دارد ، برخوردار نميباشند . حمايت و هوادارى از نژاد و وطن و ديگر عوامل ارتباط و پيوستگى اگر در تحليل نهائى به خود خواهى نرسد [ كه براى حفظ مبانى اصيل حيات مطلوب است و در صورت خود محورى تباه كننده مىباشد ] ، به يك تعصب خشك و خالى مستند ميگردد .
در صورتيكه عامل اتحاد در هدف اعلاى حيات ، بر مبناى تعديل خودخواهى و قرار دادن همه خودها در يك مسير براى وصول بيك مقصد فعاليت مينمايد .
اين عامل در مافوق ارتباطات طبيعى در ميان آن خودهاى طبيعى است كه تنها از قوانين ابعاد مادى انسانى تبعيت ميكند . وقتى كه چند انسان با اين عامل متحد شدند ، جذب و دفع آنان معناى عالىترى بخود ميگيرد . يعنى آن چند انسان كه در هدف اعلاى حيات با يكديگر متحد شدهاند ، جاذبه موجود ميان آنان يك جاذبه روحى ناب و خالص است كه در حال تكاپو بمقصد و هدف اعلاى حيات قرار گرفتهاند ، هيچ عامل مزاحمى نميتواند اين جاذبيت را از كار بيندازد ، اگر چه دورترين افراد از همديگر از نظر نژادى و قومى و سرزمين زندگى و خويشاوندى نسبى و وطن و غير ذلك بوده باشند ، زيرا
[ 1 ] مباحث مربوط به هدف اعلاى حيات در كتابى بنام فلسفه و هدف زندگى تأليف اينجانب چاپ و منتشر شده است و در تفسير خطبههاى آينده ، تحت عنوان « هدف نهائى زندگى از ديدگاه اسلام » مباحثى را مطرح خواهيم كرد .
[ 181 ]
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاى شيران خداست
روح انسانى كنفس واحده است
روح حيوانى سفال جامده است
و دافعه آنان كه ديگران را از آنان دفع و طرد مينمايد . در جملات مورد تفسير قدرت اين دافعه را در حد اعلا مىبينيم ، امير المؤمنين ميفرمايد : در حضور رسولخدا ( ص ) براى پيشبرد اسلام پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود را ميكشتيم . و با اين كشتن برايمان تسليم و حركت در راه روشن هدف و بردبارى ما در برابر نيشهاى دردآگين و كوشش در جهاد با دشمن مىافزود .
اين يك حقيقت روحى است كه آدمى در راه هدف اعلاى حيات كه قرار گرفتن در جاذبه كمال برين مستند به خدا است ، هر اندازه كه خواستهها و تمايلات شديدتر خود را زير پا بگذارد ، اعتلاى روح بيشتر و عالىتر ميگردد . اين استعداد شگفتانگيز روح است كه وقتى بارور شود ، نه تنها شاخههاى وابسته به خود را از خود قطع ميكند ، بلكه ريشههاى كهن خويش را ميسوزاند و ريشه جديدىتر از هدف اعلاى حيات را كه با آن بارور شده است ، بوجود ميآورد . آرى اين هدف بزرگ كه بعنوان شاخهاى از روح سركشيده است ، از چنان عظمتى برخوردار است كه ميتواند ريشهها بسازد . جلال الدين مولوى اين شاخه و ريشه سازى آنرا در ديوان شمس درباره كسيكه پس از طى مراحل كمالى رو به سقوط برگشته است ، با كلمه رگ بيان ميكند :
اندك اندك راه زد سيم و زرش
مرگ و جنگ نو فتاد اندر سرش
عشق گردانيد با او پوستين
ميگريزد خواجه از شور و شرش
عارف ما گشته اكنون خرقه دوز
رفت و جد حالت خرقه درش
اندك اندك شاخ و برگش خشك گشت
چون بريده شد رگ بيخ آورش
ملاحظه ميشود با اينكه رگهاى درخت يا گياهان مولود ريشه ميباشند ،
ميتوانند قدرت ريشهسازى پيدا كنند ، البته اين حركت سازنده فقط در انسان
[ 182 ]
قابل تصور است و محتواى بيت مولوى براى تشبيه است . 8 ، 17 و لقد كان الرّجل منّا و الآخر من عدوّنا يتصاولان تصاول الفحلين ،
يتخالسان أنفسهما : أيّهما يسقي صاحبه كأس المنون . فمرّة لنا من عدوّنا و مرّة لعدوّنا منّا ، فلمّا رأى اللَّه صدقنا أنزل بعدوّنا الكبت و أنزل علينا النّصر حتّى استقرّ الإسلام ملقيا جرانه و متبوّئا أوطانه ( در آن زمان مردى از ما و مردى از دشمن مانند دو نر [ جنگى ] سخت با يكديگر گلاويز ميگشتند در حاليكه از خود بيخود شده بودند ، تا كدام يك از آن دو ، كاسه مرگ را بر ديگرى بچشاند . گاهى دشمن از ما ضربه ميخورد و گاهى ديگر ما از دشمن ضربه ميخورديم . وقتى كه خداوند صدق و خلوص ما را ديد ، دشمن ما را به ذلّت و خوارى نشاند . و پيروزى را براى ما فرستاد ، تا آنگاه كه اسلام مانند شترى كه گردن بر زمين نهد و حالت تسليم بخود بگيرد ، استقرار يافت و در جايگاههاى خود [ عقول و دلهاى مسلمانان ] جايگير شد ) .