ببينيد و بشنويد و راه رشد و كمال را پيش گيريد
ببينيد ، چه چيز را ببينيم ؟ مگر ما چشم نداريم هر چه كه قابل ديدن است و در ديدگاه ما قرار بگيرد ، بدون احتياج به توصيه و دستور شما آن را خواهيم ديد .
بسيار خوب ، شما موقعى كه براى حفظ ثروت و مقام ، خون يك انسان را ميريزيد ،
چه مىبينيد ؟ آيا انسان آغشته به خونى را مىبينيد كه هزاران قوانين طبيعت و ماوراى طبيعت دست بهم داده و موجودى را ساخته است كه داراى صدها بعد و استعداد و احساسات و عواطف مىباشد ؟ آيا شما انسان به خون غلطيدهاى را مىبينيد كه از دستدادن حيات براى او دردى مساوى درد
[ 305 ]
از دستدادن بىنهايت رابطه را با جهان هستى و انسانها داشته است ؟ آيا شما انسان قطعه قطعهشدهاى را مىبينيد كه صدها آرزو و اميد و آرمان سازندهاش را بوسيله طوفان مقامپرستى و ثروتخواهى شما از دست داده و در بستر خونين خاك افتاده است ؟ نه هرگز ، شما هيچيك از اينها را نمىبينيد اصلا در برابر ديدگان شما چنين چيزهائى مطرح نيست تا شما آنها را ببينيد آنچه شما مىبينيد جسد نيست ، بلكه پياله زرين مالامال از شراب گلگون است كه ميتواند در همه عمر شما را مست بدارد . آيا با اين مثال روشن شد كه خودخواهى در همه اشكالش پرده بر ديدگان آدمى ميزند و او را نابينا ميسازد ؟
بشنويد ، چه چيز را بشنويم ؟ مگر ما گوش نداريم هر چه كه قابل شنيدن است و امواجش به گوش ما برسد ، آنرا خواهيم شنيد ، و نيازى به توصيه و دستور شما وجود ندارد . بسيار خوب ، آيا شما از درون و بيرون خود شنيدهايد « دروغ عامل تباهى شخصيت است ؟ » آيا اين جمله از درون و بيرون بگوش شما طنين انداخته است كه « پيمانشكنى و نقض تعهد سم مهلك روح آدمى است ؟ » آيا اين ندا را شنيدهايد كه « به خود بهپسند آنچه را كه به ديگران مىپسندى و بر ديگران مپسند آنچه را كه بر خود نمىپسندى ؟ » آيا به گوش شما رسيده است كه « مهارنكردن هوى و هوسها و شهوات عقل را تباه و وجدان را از فعاليت باز مىدارد ؟ آيا اتفاق افتاده است كه با نظر به « حيات معقول » و بسيار جدى عظماى تاريخ كه ناشى از شنيدن آهنگ عالى هستى است ، امواجى از اين آهنگ اگر چه ضعيف بوده باشد ، گوش شما را بنوازد ؟ » آيا اين بانگ حياتبخش كه « هر هدفى هر وسيلهاى را تجويز نميكند » بگوش ما آشنا است ؟ » آرى ، سوگند به خدا ، ما همه اينها را گوش دادهايم ، اما بايد شرمسارى ناشى از حمايت از خودخواهى نابخردانه را كنار گذاشته ، بگوئيم : آرى ما الفاظ نغز و فصيح و جملات زيباى اين مسائل را شنيدهايم ، حتى محتويات آنها را به ذهن خود راه دادهايم ، بالاتر از اينها درباره آن محتويات فلسفهها بافته و
[ 306 ]
مكتبها ساخته و سيستمهائى گوناگون از علوم انسانى را پرداختهايم . ولى اگر مقصود از شنيدن ، تطبيق حيات و گرديدن به آن شنيده شدهها و درك شدهها بوده باشد ، نه هرگز ، به حقيقت حق سوگند ، ما چيزى را نشنيدهايم . ما فقط حرف ميزنيم
ما چو خود را در سخن آغشتهايم
از حكايت ما حكايت گشتهايم
اگر آن حقايق را كه در ديدنىها گفتيم و اين شنيدنىها را كه اكنون متذكر شديم ، ديده بوديم و شنيده بوديم ، ظلم و ستم از خاندان بشرى مرتفع ميگشت زورگوئىها و توسل به قدرتها براى سركوبكردن ناتوانان از قاموس بشرى حذف و جاى خود را به عدالت و حقگوئى و حقطلبى ميداد . براى كسى كه بخواهد مسير رشد و كمال را پيش بگيرد ، وجدان و عقل و ديگر آيات درونى و برونى كافى است ، بلى چنانكه گفتيم براى كسى كه بخواهد . 10 ، 12 و بحقّ اقول لكم لقد جاهرتكم العبر و زجرتم بما فيه مزدجر ( از روى حقيقت بشما ميگويم : حوادث و حقايق عبرتانگيز براى شما آشكار است و شما از آنچه كه بايد خوددارى كنيد ، جلوگيرى شدهايد )