اسراف پديدهايست كه در دو شكل مىتواند جامعه را به تباهى بهكشاند
يكى از اين دو شكل عبارت است از بطر ( طغيانگرى به وسيله ثروت ) شكل دوم عبارت است از ترف ( خودكامگى در مستهلكساختن مال ) شكل يكم در قرآن مجيد چنين آمده است : وَ كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها 1 ( و چه بسيار جوامعى را كه به وسيله ثروت ، طغيانگرى مىكردند ، هلاك ساختيم ) . منشاء طغيان به وسيله ثروت ، ناشى از اينست كه دارنده ثروت نمىداند كه ركن حيات مادى انسانها كار و كالائى است كه به وجود ميآورند و ميخواهند حيات خود را به وسيله آنها تأمين نمايند . يا مىداند ولى قدرتطلبى او نمىگذارد ، مطابق درك خود درباره وسائل حيات مردم عمل نمايد ، در نتيجه مال و ثروت را در اخلال به عدالت اجتماعى به كار مىاندازد . پس در حقيقت چنين شخصى نخست اسرافگر مىشود ،
سپس به طغيانگرى آغاز مىكند .
-----------
( 1 ) سوره مباركه القصص آيه 58
[ 78 ]
شكل دوم ترف ( خودكامگى در مستهلك ساختن مال ) ، در آيات متعددى از قرآن ، نابودى جوامع را به ترف مستند مىدارد از آنجمله :
« وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانََتْ ظالِمَةً وَ اَنْشأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ . فَلَمَّا اَحَسُّوا بَاْسَنا اِذا هُمْ مِنْها يَركُضُونَ . لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا اِلى ما اُتْرِفْتُمْ فيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ . قالُوا يا وَيلَنا اِنَّا كُنَّا ظالِمينَ . فَما زالَتْ تِلْكَ دَعويهُمْ حَتَّى جَعَلْنا هُمْ حَصيداً خامِدينَ . وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ » 1 ( چه بسيار جوامعى را كه مردمانشان ستمكار بودند ، درهم شكستيم و پس از آنان گروهى ديگر به وجود آورديم و هنگامى كه مردم ستمكار بلاى شكننده را كه ما براى آنان فرستاده بوديم ، احساس كردند ، پاى به فرار گذاشتند . [ به آنان گفتيم : ] فرار مكنيد و برگرديد به همانجا كه در تباهكردن مال ، خودكامگىها كردهايد ، برگرديد به مسكنهاى خويش ، باشد كه مسئول قرار بهگيريد . آنان گفتند : واى بر ما ، ما به طور قطع از ستمكاران بودهايم .
آنان به پشيمانى و واى واى گفتن مشغول بودند ، كه ما آنان را درو كرده و در چنگال مرگ خاموش نموديم . و ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنها است ، در حال بازى نيافريدهايم ) .
وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً اَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهاَ الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً [ 2 ] ( و هنگامى كه بهخواهيم جامعهاى را هلاك كنيم اوامر و دستورات [ نجات بخش را به وسيله پيامبران و عقل و وجدان ] به اغنياى خودكامه آن آبادى
-----------
( 1 ) سوره مباركه الانبياء آيه 11 تا 16
( 2 ) سوره مباركه الاسراء آيه 16 .
توضيح كلمه ترف با چند مشتق در آيات قرآنى آمده است : المومنون آيه 33 و هود آيه 116 و سباء آيه 34 و زخرف آيه 23 و الواقعه آيه 45 و المومنون آيه 64 . و در اين آيات نتايج هلاكتبار ترف را صريحا گوشزد نموده است .
[ 79 ]
ابلاغ مىكنيم ، آنان در آن جامعه از اوامر ما منحرف مىشوند [ يا در آن اوامر انحراف مىورزند ] ، قول نابودكردن آنان به علت انحراف خودكامگان بر آن جامعه تحقق پيدا مىكند و نابودشان مىسازيم ) .
توضيح آيه شماره 7 كه پيش از آيه فوق مطرح كرديم ، مسير عليت خودكامگى در تباهكردن مال را بر مجراى قانون دائمى مشيت الهى توضيح مىدهد : ستمكارى و تباهكردن مال ، جامعه را به نابودى مىكشاند ، زيرا ضد قوانين جهان هستى و حيات انسانها است . پس معناى ستمكارى و خودكامگى در تباهساختن مال ، در حقيقت بهبازىگرفتن قوانين جهان هستى و حيات انسانها است كه جلوهگاه مشيت خداوندى مىباشند ، در صورتى كه آسمان و زمين و آنچه در آنها است براى بازى آفريده نشدهاند . هيچ بيان و استدلالى در هيچ يك از مكتبهاى بشرى درباره لزوم محاسبه و نظم در حيات و مواد مفيد و كار ارزنده براى آن ، به اين جديت و عظمت مطرح نگشته است . تجارب تاريخى و مشاهدات عينى به خوبى اثبات مىكنند در هر جامعهاى كه هدفگيريهاى افراد و گروههايش كامجوئى مادى و تباهساختن نعمتهاى الهى كه با وسيله نيروهاى فكرى و عضلانى و استهلاك حيات بهوجود مىآيند ، بوده باشد ، دير يا زود در معرض نابودى قرار مىگيرد . اين پديده اجتماعى متكى به يك دليل روشن است و آن اينست كه هر پديدهاى كه آدمى را به عنوان هدف به خويشتن جلب مىكند ، انگيزههاى فعاليتهاى روانى و مغزى و عضلانى آن انسان را در اختيار خود مىگيرد و مقام رهبرى براى او پيدا مىكند . به عنوان مثال :
كسى را كه علم يا پول يا مقام به عنوان هدف جلب مىكند ، بدون ترديد آن هدف به مثابه فرمانده شخصيت كه خود فرمانرواى همه فعاليتهاى انسانى است ، برمىآيد ، لذا به طور طبيعى همه قواى روانى و مغزى و عضلانى شخص در آن هدف متمركز مىگردد . با نظر به اين اصل است كه مىتوان گفت :
[ 80 ]
براى شناخت يك انسان يا يك جامعه ، شناسائى هدفگيريهاى آنها بسيار ضرورى است . بنابراين دليل ، هنگامى كه كامجوئى مادى هدف قرار مىگيرد ،
خودكامگى از درون آن برمىآيد ، زيرا كامجوئى پديدهاى است كه حد اكثر سود و لذت را براى خود مىخواهد و خودكامگى معنائى جز سودجوئى و لذتپرستى ندارد . و هنگامى كه خودكامگى توجيهكننده حيات و شخصيت آدمى مىگردد ، حتى ضرورىترين قوانين جهان و انسان در هر شكل كه بوده باشد از قدرت تحريك مىافتد و براى انسان خودكامه جنبه مسخرهاى پيدا مىكند . اين همان دردى است كه دوران معاصر ما را با نابسامانيهاى غير قابل حل و فصل روبرو ساخته است . هدفگيرى خودكامگى نخستين قربانىئى كه مىدهد ، فعاليتهاى فكرى و عضلانى و انرژيهاى حيات اقتصادى است ، كه قربانىشدن بقيه شئون حيات انسانها را به دنبال خود مىآورد .