2 خودمحور خودرو اعتدال را نمىشناسد و اگر هم بشناسد ، در آن مسير حركت نمىكند
حيات وابسته به هدف معقول ، همواره قوانين و اصولى را پيش پاى آدمى مىگستراند كه معتدلترين جادهها است . از آن هنگام كه خودمحورى سرتاسر وجود آدمى را اشغال مىنمايد ، نه ميتوان روى احساسات چنين شخصى محاسبه نمود و نه روى انديشههايش و نه روى ارادهها و تصميمهائى
[ 189 ]
كه در حوزه فردى خويش و پهنه اجتماع مىگيرد ، اين همه تجاوز از محاسبات براى آن است كه خود طبيعى و فعاليتهايش هيچ حسابى نمىپذيرد . دليل قانعكننده اين محاسبهناپذيرى با نظر به نبودن الگو و معيار براى حيات كه بىاعتنائى به اصل و قانون زاييده آن است ، كاملا روشن است . خودمحورى آنچنان بىتعين و حدناشناس است كه حتى خود طبيعى را هم نمىتواند از روى محاسبه اداره نمايد و تورم ببخشد . پس در حقيقت خودمحورى كه يكى از مختصات واگذاشتهشدن به خويشتن است ، مىتواند تا نفى و نابودى خود نيز پيش برود . اگر هم فرض كنيم كه شخص خودمحور توانسته باشد اعتدال و تجاوز از آنرا تشخيص بدهد ، عامل تنظيمكننده درونى ندارد كه او را بطرف اعتدال بكشاند . به بيان ديگر ، خودمحورى كه به خويشتن آغشته شده است ، جز خود مايع و موم صفت چيزى ديگر ندارد كه موضعگيرى خود را با آن چيز محاسبه نموده و به حدود معتدل آن بگرود . 6 مشعوف بكلام بدعة و دعاء ضلالة ( با سخنان ضد اصل و دعوت به گمراهى دل خوش مىدارد )