بحثى در ادعاى آنان كه مىگويند : اسلام در تنظيم شئون اقتصادى به نصيحت اخلاقى قناعت ورزيده است
اى كاش ، آن عده از مغربزمينىها كه در شئون اقتصادى اسلام و قوانين اجتماعى آن ، اظهار نظر مىكنند ، اين اهميت را به اظهار نظر خود قائل شوند كه نه مدتهاى طولانى نه ده سال و نه پنج سال و نه حتى يك سال ، بلكه حد اقل ده روز از زندگى معرفتجويانه خود را به مراجعه به منابع اصيل اسلامى اختصاص داده با اطلاع از اصول بنيادين اقتصادى و اجتماعى اسلام ، اظهار نظر نمايند .
اين ادعا كه اسلام در تنظيم اين شئون حياتى به نصيحت و اندرز قناعت ورزيده است ، كاملا دور از واقعيت است . براى اثبات اينكه اسلام با جدىترين قوانين فقهى و حقوقى الزامى ، شئون حياتى انسانها را چه در قلمرو اقتصادى و چه در ساير قلمروهاى زندگى تنظيم نموده است ، از مباحث گذشته نه اصل را استنباط مىكنيم :
[ 81 ]
1 اندوختن ثروت كه مضر به زندگى اقتصادى جامعه است ممنوع مىباشد .
2 كنز كه اندوختن و راكدكردن پول و پشتيبان ساير ارزشهاست ،
ممنوع است .
3 قرارگرفتن اموال در اختيار ثروتمندان كه ميان آنان جنبه دولت پيدا مىكند ، ممنوع است .
4 سپردن اموال و ساير مواد مفيد به زندگى انسانها به اختيار احمقان خودكامه ممنوع مىباشد .
5 احتكار كه ضرر زندگى مادى مردم را نتيجه مىدهد ، ممنوع است .
6 اسراف در اموال و مواد مفيد ممنوع است .
7 طغيانگرى به وسيله ثروت ( بطر ) و خودكامگى در مستهلكساختن مال ( ترف ) ممنوع است .
8 جريان غيرمنطقى اموال ( اكل مال به باطل ) ممنوع است .
9 بخس ( از ارزشانداختن كار و كالاى مردم ) ممنوع است .
آيا با اين ممنوعيتهاى جدى ، اين ادعا را كه اسلام در شئون اقتصادى و اجتماعى به نصيحت و اندرز قناعت كرده است ، باطل نمىسازد ؟ آيا اين آيه قرآن كه مىگويد :
وَ اَنْفِقُوا فى سَبيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُم اِلَى التَّهْلِكَةِ 1 ( و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست خويشتن به هلاكت ميفكنيد ) آيا پند و اندرز اخلاقى است ؟ آيا اين آيه مىخواهد تنها احساسات و عواطف مالداران طغيانگر و تباهكنندگان ثروت كه محصول نيروهاى فكرى و عضلانى مردم است ، برانگيزد و با جملاتى از قبيل « خواهش مىكنم » ،
-----------
( 1 ) البقرة آيه 195
[ 82 ]
« آدمهاى خوبى باشيد » حيات اجتماعى انسانها را تنظيم نمايد ؟ اين آيه با صراحت كامل مىگويد : اندوختن مال و صرفنكردن آن در راه خدا كه اجتماع جلوهگاه مشيت او است ، عامل نابودى شما خواهد بود . خداوند سبحان حيات انسانها را مىخواهد و دستوراتى اكيد در تنظيم و پيشبرد آن صادر مىكند و هلاكت انسانها را نمىخواهد و از بهوجودآمدن عوامل هلاكت انسانها سخت جلوگيرى مىنمايد . در قرآن مجيد در 66 مورد كلمه انفاق با مشتقات مختلفش وارد شده نتايج ضرورى و مفيد انفاق و نتايج مهلك و تباه كننده عدم انفاق را با بيانات گوناگون گوشزد نموده است . آيا اينهمه تاكيد و الزام به انفاق مىتواند يك پند و اندرز اخلاقى عاطفى بوده باشد ؟ بعضى از متفكران گمان كردهاند كه مقصود از آيات انفاق همان حقوق واجبه مانند زكات و غيره است كه در منابع اسلامى تعيين گرديده است . اين تفسير درباره كلمه انفاق كه در 66 آيه آمده است ، با درنظرگرفتن اينكه دلائل حقوقى واجبه به حد كافى لزوم اداى آن حقوق را گوشزد كرده است ، منطقى نيست ،
مخصوصا با توجه به آيه كنز كه از تراكم و جمود ثروت جلوگيرى مىكند .
و به همين جهت است كه اعتراض ابو ذر غفارى به طلا و نقره اندوخته عبد الرحمن بن عوف به علت پرداخت نكردن زكات آن اندوختهها نبود ، بلكه اعتراض ابو ذر به اندوختن و متراكمساختن طلا و نقره بود .
از اين مطالب چنين نتيجه مىگيريم كه مكتب اسلام كه از ركود و تراكم ثروت با وجود احتياج جامعه جلوگيرى مىكند ، از آن ثروت و مالى كه وسيله بطر و ترف است ، جلوگيرى شديدترى مىنمايد .