1 اشراف و سلطهاى كه خواننده آگاه در آيات قرآنى احساس ميكند .
اين احساس كه در هيچ كتاب بشرى به وجود نميآيد ، يكى از شگفتانگيز ترين مختصات قرآن است . در اين آيات دقت فرماييد :
وَ قَضى رَبُّكَ اَلاَّ تَعْبُدُوا اِلاَّ اِيَّاهُ 1 ( و پروردگار تو حكم كرده است كه نپرستيد مگر او را ) .
البته پوشيده نيست كه مقصود از كلمه « قضى » در اين آيه حكم بمعناى اصطلاحى نيست كه يك حاكم صادر ميكند و مردم هم ميتوانند به آن حكم عمل كنند و ميتوانند عمل نكنند ، بلكه مقصود جريان مشيت بالغه الهى و تثبيتشدن آن در نظام هستى انسانها است ، يعنى عقل و فطرت انسانها را به طورى تعبيه كرده است كه بهترين وسيله در راه وصول به هدف اعلاى زندگى كه خداشناسى و خدايابى و خداپرستى است ، ميباشند و سرنوشت نهايى بشرى
-----------
( 1 ) الاسراء آيه 23 .
[ 262 ]
محورى جز خداشناسى و خداپرستى و خدايابى ندارد . در اين آيه حالت اشراف و سلطه بر هستى و انسان به قدرى روشن است كه با اندك اطلاع از ادبيات عربى ميتوان درك كرد . اين جمله با حالت مخصوصى كه گفتيم نميتواند تراوشى از مغز محدود و روان محاصرهشده در گوشهاى از طبيعت و تمايلات معمولى بوده باشد . محتواى اين جمله اثبات ميكند كه گوينده آن به همه جهان هستى و انسانها اشراف و سلطه كامل دارد .
يا اَيُّهَا الْإِنْْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلىَ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ 1 ( اى انسان تو در حالت شديدين كوشش و تلاش به ديدار پروردگارت نائل خواهى گشت ) محتواى اين آيه با طرز جملهبندى خاصى كه دارد ، با اشراف تمام به ماهيت انسان و هدف نهائى او و مسيرى را كه بايد در رسيدن به آن هدف سپرى كند ،
سرنوشت اساسى او را تعيين ميكند . امكان ندارد اين جمله از كسى صادر شود كه خود جزئى از انسانهاى غوطهور در طبيعت و آمال و خواستههاى محدود است .
وَ اِذ اِبْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتى قالَ لا يَنالُ عَهْدى الظَّالِمينَ 2 ( و بدانجهت كه خداى ابراهيم ، وى را با مسائلى كه مشيت خدا ميخواست ، آزمايش كرد و ابراهيم از عهده آن آزمايشات برآمد ، فرمود : من ترا براى مردم پيشوا قرار دادم ،
ابراهيم گفت : آيا از نسل من نيز ميتوانند به پيشوائى برسند ؟ خدا فرمود : عهد پيشوايى به ستمكاران نميرسد ) .
كسى جز آفريننده ابراهيم و حاكم بر سرنوشت او و همه انسانها نميتواند چنين جملهاى را با اشراف كامل بيان كند .
-----------
( 1 ) الانشقاق آيه 6 .
-----------
( 2 ) البقرة آيه 124 .
[ 263 ]
وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً 1 ( و بدين ترتيب شما را امتى معتدل قرار داديم تا ملاك [ و ميزان حيات معقول ] مردم باشيد و پيامبر ملاك و ميزان [ حيات معقول ] شما باشد ) مسلم است كه بدون اشراف و سلطه مطلقه بهمه ايدهها و آرمانها و عقايد و مصالح و مفاسد بشرى چنين جملهاى از كسى صادر نميگردد .
اَوَلَمْ يَرَ الْإِنْسانُ اَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ . وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ . قُلْ يُحْييهاَ الَّذى اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ . 2 ( مگر انسان نمىبيند كه ما او را از نطفهاى آفريديم ، اين انسان ( بدون آنكه علتى داشته باشد ) ناگهان به خصومت آشكار با ما برخاست ، و براى ما مثلى زد و آفرينش خود را فراموش كرد ، ميگويد : كيست كه استخوانهاى پوسيده را زنده خواهد كرد .
باين انسان [ كه از خلقتش غفلت ورزيده است ] بگو : همان خدائى كه آفرينش نخستين استخوانها را به وجود آورد ، بار ديگر آن استخوانها را احياء خواهد كرد و او بر همه مخلوقات دانا است ) .
فَاَيْنَ تَذْهَبُونَ اِنْ هُوَ اِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ اَنْ يَسْتَقيمَ وَ ما تَشاؤُنَ اِلاَّ اَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين . 3 ( پس به كجا ميرويد ، جز اين نيست كه آن قرآن تذكرى است براى عالميان ، كسانى از شما كه ميخواهند راه مستقيم به سوى كمال را پيش بگيرند [ از اين تذكر بهرهور خواهند گشت ] و شما چيزى را مورد مشيت خود قرار نميدهيد ، مگر اينكه مورد مشيت خداوند عالميان بوده باشد ) . جمله به كجا ميرويد ؟ از مقامى صادر ميشود كه
-----------
( 1 ) البقرة آيه 143 .
-----------
( 2 ) يس آيه 78 و 79 و 80 .
-----------
( 3 ) التكوير آيه 26 .
[ 264 ]
به « بشر از كجا آمده است ؟ بكجا ميرود ؟ و براى چه آمده است ؟ » اشراف داشته باشد . قانونى كه حاكم بر خواستههاى نيك و بد آدميان است ، آماده شدن زمينهاى براى جريان قوانين هستى است كه جلوهگاه مشيت خداوندى است . اگر بشر با انديشه و كردار خود زمينه را براى جريان قوانين مثبت و سازنده آماده بسازد ، مشيت خداوندى طبق همان قوانين مثبت و سازنده بجريان خواهد افتاد . پس معناى اينكه شما نمىتوانيد بخواهيد ، مگر اينكه خدا بخواهد ، اينست كه خواستن شما در نتيجه آمادهشدن زمينه جريان مشيت الهى است كه خود مقدمات آنرا به وجود ميآوريد . اين است حكم قاطعانه حيات بشرى در مجراى گرديدنها . حركت با ناديدهگرفتن اين قانون مقصدى ندارد ، لذا اين سئوال توبيخآميز كه به كجا ميرويد با اشراف تام و سلطه مطلقه متوجه بشر ميگردد .