2 اين نادانان ضد روشنائىها هستند
اگر روشنائى باشد ، چشم صحيح و سالم اجسام و اشكال و رنگها را مىبيند . كسيكه از روشنائى مىگريزد ، يا به اختلال بينائى دچار است ، يا
[ 204 ]
از ديدن آن نمودها كه با چشم ديده مىشوند ، وحشت دارد . اين هر دو عامل منفىكننده در نادانان خودنما وجود دارد . اينان براى بهوجود آوردن موقعيت چشمگير و حفظ آن ، هيچ روشنائى كه جز راههاى تورم خود طبيعى آنان را براى خودشان روشن بسازد ، سراغ ندارند ، بلكه براى بدست آوردن اين روشنائى مزاحم حيات ساير انسانها ، در هر جائى كه احتمال وجود روزنهاى بدهند ، دو اسبه به سوى آن مىشتابند ، اگر چه هزاران حقايق و واقعيات را زير پاى خود محو بسازند . اين خفاشان آفتاب اصول عالى انسانيت ، فضائى را روشنتر از آشيانه تاريك خود طبيعىشان نمىشناسند و حتى گاهى به ديدگان بيناى انسانها ، دلسوزى مىكنند ، چونان خفاش كه دلشان به چهار ميليارد و نيم نفوس كره خاكى و ميلياردها جاندار و نباتات مىسوزد با اين آفتابى كه دارند اين نادانهاى خودپرست در راه عشق به خود طبيعى و متورم ساختن آن ،
به عامل منفىكننده دوم نيز تن در مىدهند . عامل دوم منفىكننده عبارت است از وحشت از واقعيات ، زيرا آنچه كه مىتواند با واقعيات ارتباط برقرار كند ،
خود حقيقى آدمى است نه خود طبيعى تورم يافته كه به اصطلاح ديگر خود مجازى ناميده مىشود . ندانستن واقعيات در صورت فقدان شرائط دانستن ، نه ضررى بر خود حقيقى آدمى وارد مىآورد و نه آسيبى آگاهانه و از روى اختيار به جامعه مىرساند ، آنچه كه فرد و جامعه را به تباهى مىكشاند ، گريز آگاهانه و از روى اختيار و از واقعيات است كه عاملى جز خودمحورى جاهلانه ندارد .
بهمين جهت است كه نادانهاى خودمحور همواره تاريكىها را مىجويند و در تاريكىها زندگى مىكنند و در تاريكىها مىميرند . آشوبها و فتنههائى كه رنگ الگوها و معيارها و آرمانها را در جامعه مات مىسازد ، براى اين تبهكاران يك پديده آرمانى است كه اگر آنرا در رؤياى شبانگاهى كه در روى متعفنترين مواد خوابيدهاند ، بهبينند ، بيدارشدن از آن خواب را مساوى
[ 205 ]
شكنجهزاترين مرگ تلقى خواهند كرد . 15 عم بما في عقد الهدنة ( و به آنچه در پيمان صلح است ، نابينا است )