ترجمه خطبه هفدهم
[ 180 ]
در توصيف كسى است كه در ميان امت ، بدون شايستگى متصدى منصب قضاوت ميگردد 1 . در اين خطبه دو صنف از مردم مطرح مىشوند كه مبغوضترين مردم در نزد خدايند 2 .
دو كس در نزد خدا مبغوضترين مردمند 3 .
اول كسيكه [ رابطه خود را با خدا بريده و ] خدا او را به حال خود واگذاشته است 4 . [ آن خودمحور خودرو ] از راه اعتدال منحرف گشته 5 . با سخنان ضد اصل و دعوت به گمراهى دل خوش مىدارد 6 .
[ اين صنف از مردم اصلشكن ] وسيلهاى براى برانگيختن آشوب و تشويش فتنهجويانند 7 و راه گمكردگانى منحرف از هدايت و ارشاد رادمردان پيشين 8 .
[ اين نابخردان نابكار ] هم در دوران زندگى خود عامل گمراهى و تباهى پيروان و سرسپردگانشان مىباشند و هم پس از آنكه ديده از اين جهان بر مىبندند 9 .
اينان بار خطاها و انحراف ديگران را به دوش مىكشند 10 و گروگان خطاهاى خويشتناند 11 .
دوم كسى است كه انبوهى از نادانىها را در خود جمع كرده 12 ، در ميان نادانان امت براى فريفتن مردم به همه سو مىشتابد 13 .
[ اين صنف كوردل ظلمتجو ] در تاريكى آشوبها و تشويشها مىتازد 14
[ 181 ]
و به آنچه كه در پيمان صلح است ، نابينا است 15 .
انساننماها عالمش مىخوانند ، با اينكه از علم بهرهاى نبرده است 16 .
بامدادان كه از خواب برمىخيزد ، كارى جز رويهم انباشتن چيزهائى كه اندكش بهتر از بسيارش است ، ندارد 17 . همينكه [ مانند حشرات پست ] از گنديدهها سيراب گشت و بيهودهها را رويهم انباشت 18 ، در ميان مردم به قضاوت مىنشيند و روشنساختن حقايقى را بر عهده مىگيرد كه بر ديگران مشتبه است 19 .
در آن هنگام كه با يكى از مسائل ابهامآميز روياروى مىگردد براى روشنساختن آن ، افكار بيهوده و پوسيدهاش را به ميان مىكشد و قاطعانه حكم مىكند 20 . فهم و درك اين نادان همانند آن مگس ناتوان است و مشكلات چونان تارهاى عنكبوت ، كه مگس در آن تارها گرفتار مىشود و راه خلاص ندارد 21 .
اين [ غوطهور در جهل مركب ] احكامى را كه صادر مىكند ، نمىداند آيا مطابق واقع است ، يا به خطا رفته است 22 ، اگر حكمش مطابق واقع بوده باشد ، از آن مىترسد كه مرتكب خلاف واقع گشته باشد 23 و اگر به خطا رفته است ، اميد دارد كه حكمش مطابق واقع از آب درآيد 24 .
اين متصدى [ ناشايسته قضاوت ] نادانى است گمگشته در جهالتهاى خود 25 و همانند آن شبكور است كه در تاريكى مسائل مشكل و ابهامآميز فرو مىرود 26 و هيچ مسئلهاى را با مبناى علمى ، قاطعانه حل و فصل نمىكند 27 .
درك و عقل آن [ غوطهور در جهل مركب ] رواياتى را كه مأخذ حكم و قضاوتند مىپراكند و مىگذرد ، همانند باد ناآگاه كه گياهان خشكيده را مىپراكند و به راه خود مىرود 28 .
سوگند به خدا ، اين نادان نه در حل مسائلى كه به او وارد مىشود ،
مورد اطمينان است و نه شايسته مدحى كه مداحان درباره آنان سر مىدهند 30 او درباره آنچه كه انكار كرده است ، دانشى را كه بر خلاف انكار او باشد ،
[ 182 ]
سراغ ندارد 31 .
او [ چنان در لابلاى جهالتهايش پوشيده است كه ] هيچ رأى و نظرى را براى ديگر صاحبنظران جز دركشده خود ، نمىبيند 32 . در آنهنگام كه در تاريكى و ابهام مسئلهاى فرو رفت و نادانى خويش را دريافت ، جهل شناخته شده خود را از ديگران مىپوشاند 33 .
از جور و ستم اين اشغالكننده ناحق منصب قضاوت است كه خونهاى بناحق ريختهشده به فرياد و ناله در مىآيند . 34 وارثهاى تقسيمشده به باطل ، شيون مىنمايند 35 .
شكايت به خدا دارم از اين گروه كه نادان زندگى مىكنند و گمراه مىميرند 36 .
در نزد اينان [ اين نابخردان نابكار ] كالائى كسادتر از كتاب الهى كه شايسته خوانده شود [ و تفسير گردد ] وجود ندارد 37 و كالائى رايجتر و گرانبها تر از كتاب الهى به شرط آنكه از معانى واقعى خود تحريف شود ، مطرح نيست 38 اينان [ اين شناوران در امواج جهل مركب و اسيران هوى و خودخواهى ها ] چيزى بد و ناشناختهتر از نيكوئىها و بهتر از بدىها و ناشناختهها سراغ ندارند . 39
[ 183 ]