ستيزه با حق و حقيقت ، ستيزه با خويشتن است
بجاى آنكه براى توضيح مفهوم حق با كلمات و اصطلاحات بازى كنيم و بجاى آنكه انبوهى امواج حسرت و تأسف از اعراض اكثريت از حق را در دلها به حركت در آوريم ، بجاى آنكه ماتمى بر كشتهشدگان راه حق برپا كنيم ، بجاى آنكه براى مطالبه حق ناتوانان از نيرومندان ، اشكهاى بىنتيجه بريزيم ، بهتر آن است كه حيات و شخصيت آنان را كه رويا روى حق به ستيزه برمىخيزند ، تفسير نمائيم ، باشد كه گرگ و راههاى تسلط او را بر گوسفندان بشناسانيم . مقدارى از مختصات ستيزهگران در برابر حق را به عنوان نمونه از نظر ميگذرانيم :
1 اگر ديديد يك انسانى پيدا شده و ميگويد : « هدف وسيله را توجيه مىكند » و هيچ قيد و شرطى را براى اين قضيه لازم نمىداند ، بدانيد كه اين انسان ستيزه با حق و حقيقت دارد .
2 هنگاميكه يك انسان از نفع و خوشىهاى عدالت كه حق او را بجاى
[ 158 ]
مىآورد ، خوشحال مىشود ، ولى موقعيكه عدالت حق ديگران را از او مىگيرد و به صاحبانش مىرساند ، احساس ناخوشى و دلتنگى مىنمايد ، چنين شخصى ستيزه با حق و حقيقت دارد .
3 هر انسانى كه خود را هدف و ديگران را وسيله تلقى مينمايد ، او روش ضد حقيقت پيش گرفته است .
4 كسى كه خود را در همه احوال و در همه گفتارها و كردارها و تفكرات ، حق مىداند ، او روياروى حق به پيكار برخاسته است .
5 هر كس كه ديگر انسانها را چيز پنداشته و حق تعيين سرنوشت آنان را در اختيار خود بداند ، در برابر حق به پيكار برخاسته است .
6 هر كس كه آرزوى بدستآوردن قدرت در سر بپروراند ، بدون اينكه مالك خويشتن باشد ، در صدد پايمالكردن حق برآمده است .
7 هر فرد و اجتماعى كه بدون فعاليت و صرف نيروهاى عضلانى و فكرى ، توقع نتيجه مفيد داشته باشد ، توقع ضد حقيقت در مغز خود مىپروراند .
8 احساس آزادى مطلق در جهان هستى ، با مشاهده حاكميت قوانين ريشهدار در دو قلمرو انسان و طبيعت ، ستيزه در مقابل حق است .
9 مدعيانى كه با ادعاهاى بىاساس خويشتن ، جوياى موقعيت چشمگير مىباشند ، حق را از صحنه حيات آدميان بيرون رانده ، مىخواهند خود را جانشين آن قرار بدهند .
10 هر انسانى كه بخواهد درون شفاف مردمى را كه نشاندهنده حق است ، به شكل ويترين خودنمائى خويش در آورد ، باطلترين باطلها را بجاى حق مىنشاند و لذتى كه از اين جانشين ساختن نابكارانه احساس مىكند ،
لذتى است كه كودك خردسال از شعلههاى آتشى احساس مىكند كه به خوابگاه او افتاده دير يا زود او را هم طعمه زبانههايش خواهد ساخت .
11 بىاعتنائى به حق و مفهوم مقابل آن ، اگر به وسيله پندارها و اصطلاح
[ 159 ]
بافىهاى فريبنده بوده باشد ، پايانى جز پوچگرائى ندارد و اگر به جهت گرايش به هوى و هوس و خودخواهى باشد ، نتيجهاى جز مبارزه با خويشتن و از خود بيگانگى به بار نمىآورد .
12 تسليم و تملق در برابر حقناشناسها ، به جهت حفظ منافع و لذائذ خويشتن نوعى ديگر از پيكار با حق و نابودساختن آن است .
اينست معناى جملهاى كه امير المؤمنين ( ع ) درباره نتيجه عرض اندام در برابر حق فرموده است كه « كسى كه در برابر حق عرض اندام نمايد ، هلاكت او قطعى است » . 41 وَ كَفى بِالمَرء جَهلاً اَلاَّ يَعرِفُ قَدرَهُ ( كسى كه خود را ارزيابى نكرده است ، در جهل فراگيرندهاى غوطهور است )