7 كار فكرى اكتشافى
انواع ششگانه كارهاى فكرى كه مطرح كرديم ،
به جز نوع اكتشافى و ابداعى هنر ، چه آگاهانه چه به طور ناخودآگاه از قوانين منطقى پيروى مىكنند . اما نوع هفتم كه كار فكرى اكتشافى ناميده مىشود ،
فوق تفكرات منطقى تثبيت شده مىباشد . به همين جهت است كه اكثريت قريب به اتفاق مغزهائى كه به كشفياتى نائل آمدهاند ، منطقدانان حرفهاى نبوده ، بلكه شايد اطلاعى از فصول و ابواب منطق هم نداشتهاند . اديسون و مندليف و رونتگن از منطقدانان به شمار نمىروند .
درست است كه انسانى كه به كشف يك مجهول و يا اختراعى موفق مىشود ، بايد كوشش فكرى ، حتى كارهاى عضلانى فراوانى را متحمل شود و چه بسا كه اين كوشش ساليان متمادى به طول انجامد ، بلكه ممكن است رسيدن به يك مطلوب اكتشافى نتيجه تفكرات و كارهاى عضلانى ديگر انسانها باشد ، ولى جاى ترديد نيست كه مرحله اخير كوششها و كارها كه به اكتشاف و اختراع مىانجامد ، اكثرا قابل پيشبينى و محاسبه نمىباشد . كتابى كه درباره همين مسئله تأليف شده است ( سرنديبى بودن دانشها ) [ 1 ] اثباتكننده همين موضوع است كه عامل نهائى انتقال به يك حقيقت تازه ، نتيجه انديشه منطقى آگاهانه نيست . كلودبرنارد مىگويد : « هيچ قاعده و دستورى نمىتوان به دست داد كه هنگام مشاهده امرى معين در سر محقق ، فكرى درست و مثمر كه يكنوع راهيابى قبلى ذهن به تحقيق صحيح باشد ، ايجاد شود . تنها پس از آنكه فكر به وجود و ظهور آمد مىتوان گفت چگونه بايد آنرا تابع دستورهاى
( 1 ) نامگذارى كتاب فوق به اين علت است كه مىگويند : يك كشتى در پهنه اقيانوس سرگردان مىشود و كشتيبان راه مقصد را گم مىكند و حركت كشتى را به حال عوامل محاسبهنشده طبيعت اقيانوس و جو آن مىگذارد ، كشتى به وسيله بادهاى محاسبهنشده به ساحلى نزديك مىشود ، كشتىنشينان در آنجا پياده مىشوند . اين ساحل سرنديب بوده است .
[ 108 ]
معين قواعد منطقى كه براى هيچ محقق انحراف از آن جائز نيست قرارداد ،
و لكن علت ظهور آن نامعلوم و طبيعت آن كاملا شخصى و چيزى است مخصوص كه منشاء ابتكار و اختراع و نبوغ هر كس شمرده مىشود . » 1 بلكه بعضى از اكتشافات را مانند اشعه ايكس سراغ داريم كه كاشف آن رونتگن درصدد كشف آن نبوده ، بلكه مشغول بررسى در اشعه ديگرى بوده است . و به قول جلال الدين مولوى : گاهى جويندگان به موضوعاتى مىرسند كه اصلا در مسير كار و حركتشان هدفگيرى نمىشود :
گفت معشوقم تو بودهستى نه آن
ليك كار از كار خيزد در جهان
از طرف ديگر ممكن است كشفكننده يك موضوع هدفى از كوششها و كارهاى خود ، جز ارضاى حس كنجكاوى يا لذت وصول به مطلوب نداشته باشد ، در صورتيكه ارزش اقتصادى و ساير شئون حياتى آن به قدرى با عظمت باشد كه به توصيف و تعريف نيايد . و بالعكس ممكن است يك اشتباه فردى يا دستهجمعى درباره ارزيابى يك موضوع باعث شود كه انرژى فكرى مصرف شده و زمان كوششهاى طولانى خيلى با ارزشتر و باعظمتتر از موضوع هدفگيرى شده ، باشد .
اكنون كه منظور خود را از فلسفه بنيادين منطقه سوم توضيح داديم ،
ديگر احتياجى به توضيح مستقل دو كلمه « اقتصادى » و « انسانى » نداريم و در يك عبارت كلى مىگوئيم : مقصود ما از منطقه « اقتصادى انسانى » اينست كه كار و ارزش آن را در زمينه حيات معقول بررسى كنيم كه مورد ادعا و آرمان همه مكتبها و متفكران است .
در اين منطقه محور اصلى انسان و حيات معقول اوست ، و هيچگونه بندبازيها و شطرنجبازيهاى اقتصادى و سياسى و هنرى و حقوقى نمىتواند اين محور اصيل را فرعى قرار بهدهد ، يا آن را به طورى مسخ كند كه جز نام بىمعنائى
-----------
( 1 ) شناخت روشهاى علوم فيليسين شاله ترجمه آقاى مهدوى صفحه 42 .
[ 109 ]
از آن باقى نماند . حيات معقول انسانى در اين منطقه يك حقيقت مطلق است كه هيچ يك از مكتبهاى فلسفى و علمى قدرت قراردادن آن را در مجراى معامله و مبادله ندارد ، مگر با دادن مطلقى والاتر از آن . فلسفهبافىها و علمپرستيهائى كه اين محور اصلى را چه در قلمرو ذهن و چه در صحنه عينى حيات ، بازيچه خود قرار بهدهد ، جز خيالات مضره كه در صورت فلسفه و علم ابراز مىگردد ، چيزى ديگر نخواهد بود . مكتب اسلام هرگونه تلاش و فعاليت اقتصادى و سياسى و هنرى و حقوقى را روى همين محور ( حيات معقول انسانى ) قرار مىدهد و هيچ يك از آن امور را به طور جداگانه و گسيخته از محور مزبور نمىپذيرد ، به اين معنى كه اگر اقتصادى را مطرح مىكند در حقيقت براى حيات معقول انسانها پىريزى مىكند ، نه براى تيزكردن سلاح اقويا . اگر حقوقى را براى روابط اجتماعى پيشنهاد مىكند نه براى دفاع از قدرت قدرتمندان و تمايلات حيوانى حيوانصفتان . از اين اصل اساسى روشن مىشود كه كار و ارزش آن در اسلام ، در منطقه « اقتصادى انسانى » روى محور حيات معقول مطرح مىگردد ، نه بعنوان پديدههاى مستقل و دور از واقعيتهاى انسان .