13 اين نادان در مسائلى فرو ميرود كه توانائى بيرونآمدن از آنها را ندارد
چون براى خودمحورى و خودپرستى نادانى كه به ناحق منصب علم و قضاوت را اشغال نموده است ، نهايتى وجود ندارد ، لذا او اين حق را به خود ميدهد كه در همه مسائل وارد شود و نه تنها نتواند آن مسائل را حل و فصل نمايد ،
حتى قدرت آنرا هم ندارد كه خود از آن پيچيدگيها سالم بيرون بيايد ،
بدون اينكه به سرگيجهها و خودفريفتنهاى تازه خود بيفزايد . از نظر واقعبينى هر مسئلهاى براى نادان خودمحور منطقه ممنوعهايست كه اگر بازور خودپرستى وارد آن منطقه شود ، درهاى آن منطقه به روى او چنان بسته ميشود كه قدرت بيرونآمدن از آن را از دست ميدهد . بعنوان مثال يك جنايتى روى داده و شخصى معين متهم به جنايت مفروض شده است . قاضى نادان فقط شنيده يا در كتابهاى سطحى ديده است كه حكم اسلام درباره قاتل يكى از سه امر قصاص ، پرداخت ديه به اولياى مجنى عليه ، در صورت رضايت آنان ، يا عفو و رضايت اولياء از قاتل است . فرض كنيم كه متهم ميگويد : من با علم و عمد مرتكب قتل نشدهام .
[ 226 ]
يا زير فشار عوامل جبرى دست به قتل زدهام . ميدانيم كه درباره حكم قتل خطائى و قتل صادر از روى اجبار قطعى و همچنين درباره تشخيص آنها از نظر ارتباط متهم با مقتول و موقعيت پديده جنايت و زمان و مكان قتل و طرز شهادت شهود ، يا شرايط اقرار . . . و غيره صدها مسائل ممكن است مطرح شود كه نادانى در يكى از آنها موجب حقكشى و به هدررفتن خون مجنى عليه يا متهم و اهانت به شخصيت او ميگردد . قاضى نادان خودپرست كه از اقرار بجهل و كوتهفكرى خود [ بيش از مرگ نابهنگام با شديدترين شكنجهها ] ميترسد ، وارد مسئله جنايت مزبور ميگردد ، در ميان آنهمه مسائل پيچيده چه خواهد كرد ، جز آنكه مانند خر در گل فرو رود و هر چه دست و پا بزند بيشتر در آن گل غوطهور گردد . 30 و لا اهل لما قرّظ به . ( و نه شايسته مدحى است كه مداحان درباره آن نادان سرميدهند )