12 رواياتى كه يكى از منابع احكام است ، در برابر پندارهاى بىمحاسبه او چنان بىارزش و مورد بىاعتنائى است كه گياه خشكيده در برابر بادهاى طوفانى
همه تفصيلات و جزئيات احكام اسلامى به طور عموم و اخلاقيات و عقايد و اصول دادرسى و تكاليف فردى و اجتماعى در رواياتى است كه از پيامبر اسلام و سپس ائمه معصومين عليهم السلام صادر شده است . ميدانيم كه آنچه در قرآن مجيد آمده است ، اصول و كلياتى است مربوط به مبانى عقيدتى و فقهى و اخلاقى و قضائى اسلام و مانند قانون اساسى اين دين است كه اصول كلى آن را بيان ميكند ، سه منبع ديگر وجود دارد كه تفسير و تطبيقكننده آن اصول كلى بر همه اعمال بشرى در « حيات معقول » است .
اين سه منبع عبارتند از سنت و اجماع و عقل . سنت بر سه قسم عمده تقسيم ميگردد : قول و فعل و تقرير .
قول گفتار پيامبر و ائمه معصومين است كه روايت و حديث ناميده ميشود .
فعل عملى است كه از آن پيشوايان صادر ميشود ، يعنى عمل آن پيشوايان ميتواند تعيينكننده تكليف انسانى در مورد همان عمل بوده باشد .
مثلا ديده شده است كه پيامبر اكرم ( ص ) پس از فتح مكه ، مردم آن را آزاد كرده است . اين عمل اثبات ميكند كه حاكم اسلامى پس از فتح سرزمينى ميتواند اهل آن سرزمين را اسير ننموده آزاد كند و از اين عمل اين حكم را ميتوان فهميد كه چگونگى رفتار مسلمانان با سرزمينهاى مفتوحه ، بسته به نظر حاكم است و
[ 223 ]
اسير گرفتن مثلا وجوب قطعى ندارد .
تقرير عبارت است از امضاى گفتار و عملى كه با مشاهده و اطلاع پيشوا از يك يا چند مسلمان صادر شده و پيشوا اعتراضى ننموده است ،
با اينكه ميتوانسته است در صورت خلافبودن آن گفتار و كردار با قوانين اسلامى ، جلوگيرى نمايد .
اجماع عبارتست از اتفاقنظر صاحبنظران مكتب اسلام در حكمى از احكام ، بطوريكه اين اتفاق از وجود مأخذ قطعى كشف كند ، مانند اينكه خود پيشوا فردى از آن اتفاقكنندگان بوده باشد ، يا اگر هم خود پيشوا در ميان آنان نباشد ، بقول محقق بزرگ شيخ مرتضى انصارى اعلى اللَّه مقامه شخصيت آن صاحبنظران از نظر صلاحيت علمى و تقوائى و آشنائى با اصول و فروع اسلام در حدى باشد كه اتفاقشان در يك مسئله كشف از موافقت پيشوا با آن رأى و يا مطابقت قطعى يا اطمينانبخش نظر آنان با منبع اسلامى بوده باشد .
عقل آن فعاليت مغزى آدمى است كه از قوانين صحيح و اثباتشده از روى حس و تجربه و بديهيات ، بهرهبردارى نموده ، نتايج قطعى آن فعاليت را اثبات نمايد . مأخذ بودن اين فعاليت به اين شرط است كه از آلودگيها با خيالات و سودجوئىها و پندارهاى بىاساس پاك و منزه بوده باشد .
بهمين جهت است كه ميتوان گفت : مقصود از عقل آن عقل نظرى نيست كه كارى با صحت و بطلان مواد خام ( قضايائى كه مورد بهرهبردارى و استنتاج قرار ميدهد ) ندارد .
بتوضيح اينكه كار عقل نظرى عبارتست از شكلدادن منطقى قضايا براى نتيجهگيرى روى همان قضايا بدون تضمين صحت واقعى مقدمات .
مثلا اگر چنين فرض كنيم كه انسان سنگ است ، با روش عقل نظرى ، شكل بديهى زير را كه شكل اول منطق ارسطوئى است بايد صحيح تلقى كنيم :
انسان سنگ است
[ 224 ]
هيچ سنگى توالد نميكند پس انسان توالد نميكند اين شكل از نظر فعاليت عقل نظرى كاملا صحيح است ، ولى ميدانيم كه انسان سنگ نيست ، يعنى ماده خام اين شكل غلط است . بجهت بركنار بودن صحت و بطلان مواد خام از فعاليت عقل نظرى بوده است كه فلاسفه همه جانبهنگر و حكماء و عرفاء انتقادهاى سختى از عاشقان عقل نظرى نمودهاند :
عقل بند رهروان است اى پسر
آن رها كن ره عيان است اى پسر
عقل سر تيز است و ليكن پاى سست
زانكه دل ويران شدست و تن درست
او ز شر عامه اندر خانه شد
او زننگ عاقلان ديوانه شد
آزمودم عقل دورانديش را
بعد از اين ديوانه سازم خويش را
از رهبرى عقل به جائى نرسيديم
پيچيدهتر از راه بود راهبر ما
و اين نظرات انتقادآميز به وظيفه اصلى عقل نظرى متوجه نيست و نميخواهد اين قدرت بسيار عالى را منكر شود ، بلكه منظور تعيين حدود و مبانى كار عقل نظرى است . علت اصلى اينكه پيشوايان و فقهاى عالم تشيع رأى و استحسان و قياس را مردود شناختهاند ، همين مسئله عقل نظرى است كه بطور مختصر مطرح كرديم . برگرديم به توضيحى درباره روايات . بررسىهاى سندى و مفاهيم مطابقى و تضمنى و التزامى الفاظ روايات و مباحث مربوط به تعارض و ترجيحات و موقعيتى كه روايت در آن صادر شده است ، به قدرى بااهميت و جدى است كه با اندك مسامحه در آنها حقايق اسلامى مشوش ميگردد .
بهمين علت است كه محققان اسلامى علمى مخصوص بنام علم حديث و علم درايه را به وجود آوردهاند .
قاضى نادان كارى با اين مسائل ندارد ، همينكه ببيند يا بشنود كه روايتى چنين و چنان ميگويد ، اگر ظاهرش موافق پندارهاى بىاساسش بوده باشد ،
دو دستى بهمان ظاهر مىچسبد و اعتنائى به دهها مسائل كه ممكن است
[ 225 ]
پيرامون آن روايت وجود داشته باشد ، نمىنمايد . و اگر روايتى دور از فهم كوتاه و يا مخالف بافتههاى فكرى او باشد ، همانطور كه امير المؤمنين عليه السلام فرموده است ، آنها را مىپراكند و راه خود را پيش ميگيرد .
روشنترين مصداق اين فرموده امير المؤمنين همان است كه به بعضى از فقهاى مشهور از برادران اهل سنت نسبت داده شده است كه او ميگفت : من به بيش از چهل حديث از پيامبر اكرم عمل نكردهام . لا مليئى و اللَّه بأصدار ما ورد عليه ( سوگند به خدا ، اين نادان براى حل مسائلى كه بر آنها وارد ميشود مورد اطمينان نيست .