عقايد اسلامى حد وسط است
عقايدى را كه اسلام از مردم مىخواهد ، كاملا ساده و متوسط و از هرگونه افراط و تفريط بركنار مىباشند . اين عقايد فوق طاقت بشرى نيستند هر كسى داراى تعقل معتدل باشد ، براى پذيرش آنها به مشكلى دچار نخواهد گشت . بهمين جهت است كه از آغاز تاريخ معرفت و عقيده تاكنون ، اين عقايد را با اشكال مختلف و خصوصيات محيطى در همه اقوام و ملل كه عوامل جبرى ، انديشه آنان را توجيه و منحرف نساخته است ، مشاهده مىكنيم عامل بروز اين عقايد در درون انسانها همان فطرت اولى و پاك است كه خداوند بدون تفاوت در نهاد آدميان به وجود آورده است .
فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها 3 ( فطرت خداوندى كه انسانها را بر مبناى آن آفريده است ) ما مىتوانيم سادگى و متوسط بودن اساسىترين اصول اسلام را كه در نهاد همه اقوام و ملل وجود دارد ، از زبان افلاطون نيز بشنويم . بارتلمى سانتهيلر در بيان فلسفه اجتماعى و سياسى افلاطون چنين مىگويد :
« با اينحال ، ما نبايد كودكان خود را در ميدان زندگى رها بسازيم كه عوامل پليد دامن طهارت و پاكيزگى آنان را به كثافتها و پليديها بيالايد ما نبايد به روشنكردن عقل كودكانمان با روشنائى علم و تلقين فضيلت بوسيله اندرزها و ضربالمثلها قناعت بورزيم ، بلكه بالاتر از اين بايد اصول دين را كه طبيعت در دلهاى همه آنان به وديعت نهاده است ، برويانيم . اصول دين عقايدى نيرومندند كه انسان را با خدا مربوط مىسازند . خدا است آغاز و وسط و پايان همه امور . تنها او است كه مقياس واقعى عدالت براى همهچيز در ميان انسانها است . ايمان به وجود خداوند اساس قوانين است
-----------
( 3 ) الروم آيه 30
[ 149 ]
اينست آن عقايد با عظمت و ضرورى كه تربيتكردن و روشنساختن فرزندان با آنها لازم است . اينست آن عقايد با عظمت و ضرورى كه قانونگذار اگر حكيم و خردمند باشد ، بايد با هر وسيلهاى كه ممكن است آنها را ابلاغ و به اجرا بگذارد . اين عقايد بهمان اندازه كه ساده هستند ، ضرورى نيز ميباشند .
اصول اين عقايد عبارتست از اللَّه و نظارت او بر جهان هستى و عدل او كه هيچ تمايلى راه به آن ندارد . » 1 سپس افلاطون نتيجه بىاعتنائى به اصول سهگانه مزبور را چنين توضيح مىدهد :
« انسان بدون اعتقاد به اصول سهگانه مزبور در تصادفهاى اين دنيا سردرگم گشته ، از تفسير زندگى با عوامل و هدفهاى منطقى و الا ناتوان خواهد بود . آدمى بدون عقايد سهگانه مزبور تسليم تمايلات و تاريكىهاى شهوانى و نادانىهاى خود ميگردد . شخصى كه نمىداند از كجا آمده است و چيست آن ايدهآل مقدس كه بايد براى پيروى از آن ، خود را تمرين و تربيت نمايد ، منكر خويشتن است . براى دولت هيچ قاعدهاى وجود ندارد ،
اگر به اصول سهگانه مزبور متكى نباشد ، زيرا عدالت كه ركن اساسى و برپادارنده حيات دولت است ، منشائى جز خداوند ندارد عدالتى كه با جوهر ابدى او اتحاد دارد . . . هر تربيتى كه دينى نباشد ، ناقص و باطل است و هر دولتى كه شهروندانش از اين اصول با عظمت رويگردان يا از ديدن آنها نابينا است ، دولتى است كه بدون ترديد در معرض هلاكت است . واقعيت آن نيست كه گاهى سياستمداران عوام مىپندارند كه دين را وسيله حكومت خود قرار مىدهند . دين هدفى والاتر از اين پندارهاى عاميانه دارد كه تنها براى نظم اجتماع استخدام شود ، اگر چه يكى از ابعادش نظم حيات مىباشد . » 2
-----------
( 1 ) السياسة ارسطو مقدمه به قلم بارتلمى سانتهيلر صفحه 20
-----------
( 2 ) مأخذ مزبور صفحه 20 و 21
[ 150 ]
اصل دوم كه افلاطون متذكر مىشود ، عبارتست از نظارت خداوندى بر جهان هستى ، اين نظارت شامل وضع دستورات و تكاليفى است كه عقل و وجدان آدمى را با همآهنگى كامل در استخدام تكامل شخصيت يا روح قرار مىدهد . و چون روح انسانى با استعدادهاى بسيار والائى كه از خود نشان مىدهد ، و حواس و عقل و خواستههاى معمولى انسان از عهده بارور كردن آن استعدادها برنمىآيد ، لذا عدالت و لطف الهى اقتضا مىكند كه پيامبرانى را براى نشاندادن راههاى بارورساختن آنها ، در ميان مردم برانگيزد ، اين پيامبران به وسيله گيرندگى خاصى كه دارند ، با رابطه وحى واسطههائى ميان خدا و مردم مىباشند . اين عقايد سهگانه چنانكه افلاطون متذكر شده است همانقدر كه ضرورت دارند ، ساده و بىپيچ و خم و معتدل هستند كه براى مردم معتدل و دور از افكار افراطى و تفريطى اهميت حياتى دارند .
اصل ديگر از عقايد اسلامى عبارت است از معاد . معاد عبارتست از بازيافتن حيات براى مشاهده نتايج كار و انديشه و گفتار و هدفگيرىها كه انسانها در اين دنيا دارا بودهاند . آنگاه ابديت شروع مىشود و مسئله تقسيم انسانها به سعداء و اشقيا و متوسط به ميان مىآيد . اين تقسيم چيزى جز تجسم عينى كار و انديشه و گفتار و هدفگيرىهاى آدمى نيست . بالاخره اصل امامت در اسلام مطرح است كه بيانكننده پيشوائى مادى و معنوى است .
اين پيشوائى در حقيقت دامنه پيامبرى است كه منصب مفسرى و نگهبانى و تطبيق ايده اسلامى را در امتداد قرون و اعصار دارا مىباشد . و همين امامت در صورت فوت شخص پيشوا ، با عنوان نيابت از امام به شخصيتهائى منتقل مىگردد كه جامع شرايط علمى و تقوائى و فضيلتهاى عالى انسانى بوده باشند . اعتقاد به اين اصول سهگانه ، جز به توجه و درك معتدل كه بديهى بودن آنها را روشن مىسازد به هيچ گونه پيچ و خم و سنگلاخهاى غير قابل حل و فصل ، نيازى ندارند .
[ 151 ]