آنجا كه پستترين فردى به تكامليافتهترين انسان تعيين تكليف مىكند
افرادى كه در پستىهاى حيوانى زندگى ميكنند ، بر دو نوع عمده تقسيم مىشوند :
نوع يكم افرادى پست هستند كه با شكل و لباس انسانى در ميان انسانها زندگى ميكنند و در حقيقت از مختصات انسانى تنها همان كالبد و شكل و لباس را دارا مىباشند . اينان تنها خود را مىبينند و خود را مىپرورانند و قدرت بيرونآمدن از خود را ندارند . ضرر اينان عمده متوجه خودشان ميباشد و تنها در راه تباهى خود گام برميدارند و شعاع ضررشان بر ديگر انسانها بسيار محدود است ، زيرا فرض اينست كه آن اندازه آگاهى و قدرت ندارند كه بتوانند شخصيت ديگرى جز آنچه هستند ، آراسته و به ديگران تحويل بدهند و مردم را در راه اغراض پست حيوانى خود بفريبند .
نوع دوم افرادى هستند كه از مقدارى آگاهى و توانائى كه بتوانند يك شخصيت ثانوى و آراسته به جامعه تحويل بدهند ، برخوردار ميباشند .
اينان تنها ميخواهند اين مسئله را اثبات كنند كه ما هم انسان هستيم و با شما هيچ تفاوتى نداريم . افراد اين نوع با نظر به هدفگيرىهايى كه از ساختن شخصيت دروغين دارند ، بسيار گوناگون ميباشند به طورى كه ميتوان گفت :
[ 279 ]
از هدفگيرى فريبدادن يك خانواده تا فريبدادن يك جامعه با ساختن شخصيت دروغين با قيافه پيشتاز و رهبر و سياستمدار و فيلسوف ، از افراد اين نوع پستصفتان ميباشند . اينان نه تنها خوب و بد و زيبا و زشت و صحيح و غلط و ضرر و نفع را در زندگانى خود ، از مجراى اصلى و منطقى خود منحرف كردهاند ،
بلكه با تلقينات دائمى كه براى تورم شخصيت دروغين ، بر خودشان مينمايند و مىپذيرند ، تدريجا حق تعيين سرنوشت حيات انسانها را در ارتباط با خوب و بد و زيبا و زشت و صحيح و غلط و ضرر و نفع ، در خود احساس مىكنند و با تمام وقاحت قيافه حاكميت بر خود گرفته اگر بتوانند درباره امور مزبور دستور صادر ميفرمايند و اگر نتوانستند با قيافه خيرخواهى درباره آن امور توصيه و پيشنهاد صادر مىكنند .
اشعث بن قيس از اين نوع پستصفتان بوقلمونصفت و غوطهور در لجن خودخواهىها بوده است . اين مغز مشوش كه ميخواهد على بن ابيطالب عليه السلام را ارشاد نمايد آن احساس قدرت بىنهايت را بياد ميآورد كه اونوره بالزاك در يكى از آثار قلمى زيبايش گفته است . مضمون نوشته بالزاك چنين است :
در گفتگوئى ميان گروه سلطنتطلبان و جمهورىخواهان ، يكى از سلطنتطلبان سخنى بسيار بىپايه و احمقانه را به زبان آورد . جمهورىخواه قيافه بسيار تعجبآميزى بخود گرفته ، چند بار كلمه تعجب را بكار برد ، مثلا عجبا شگفتا و بقول ما شرقىها « سبحان اللَّه » از او مىپرسند علت اين تعجب شديد چيست ؟ ميگويد : من شنيده بودم قدرت خدا بىنهايت است ،
در اين قدرت بينهايت بارها فكر كرده بودم ، امروز با شنيدن جمله اين سلطنتطلب يقين پيدا كردم كه قدرت خداوندى فوق بينهايت است ، زيرا اگر فوق بينهايت نبود نميتوانست بينهايت حماقت را در زير جمجمه محدود اين آقا بگنجاند البته ميدانيم كه اين مطلب بالزاك متكى به هنر طنزنويسى او است ، نه اينكه محتواى جمله واقعيت دارد ، زيرا خداوند هرگز انسانى را
[ 280 ]
وادار به اندك پستى و حماقت نميكند ، چه رسد به اينكه بينهايت حماقت را در زير جمجمه يك فرد بگنجاند ، بلكه اين انسان است كه نيروها و استعدادهاى بىنهايت سازنده و مثبت خود را مبدل به بىنهايت كورى و حماقت و وقاحت ميسازد . بهرحال جمله بالزاك ادبى است و با اين جنبه درباره اشعث بن قيس و ديگر اشعثصفتان تاريخ ، مطلبى زيبا گفته است . درست فكر كنيد ، اشعث بر امير المؤمنين راه تشخيص ضرر و نفع را تعليم ميفرمايد اين همان پستى و حماقت بينهايت است كه آن حيوان خودتباهشده ، در زير جمجمه خود اندوخته است . اشعث بىنهايت زير صفر ، بر على بن ابيطالب بىنهايت فوق صفر دلسوزى ميكند ، مانند دلسوزى خفاش بر همه ساكنان و موجودات كرات منظومه شمسى با آفتابى كه دارند و مانند آن حيوان سرگين گردان كه موجوديتش در همان سرگين خلاصه شده است ، بر تكامليافتهترين انسان كه نه تنها اين جهان هستى در گوشهاى از دل او قرار گرفته است ، بلكه خدا پرتو جمال و جلالش را بر دل او انداخته است . 6 عليك لعنة اللَّه و لعنة اللاَّعنين ( لعنت خدا و لعنتكنندگان بر تو باد )