آيا طبيعت انسانى شر است يا خير ، يا داراى هيچ يك از آن دو خصوصيت نيست ؟
در اين مسئله با اهميت نيز افراط و تفريطهاى فراوانى به چشم ميخورد گروهى از متفكران برآنند كه طبيعت انسان شر محض است ، زيرا خودخواه است ، سودجو است ، فرصتطلب و كمينگير است ، دروغگو است ، در راه رسيدن به هدف خود از پايمالكردن هيچ حقى فروگذارى نمىكند ،
اطاعتش از قانون براى اشباع خواستههاى خود مىباشد ، در يك عبارت مختصر ، انسان درنده چند بعدى است ، چهره صلح نشان مىدهد كه خونين ترين جنگها را براى رسيدن به مقاصد خود براه بيندازد . . . در برابر اين اين افراطگرى نابكارانه ، تفريطهائى در معرفى طبيعت انسانى صورت گرفته است ، از آنجمله : انسان اشرف موجودات است ، انسان تنها حيوانى است
-----------
( 1 ) فصلت آيه 53
-----------
( 2 ) طه آيه 114
[ 146 ]
كه رو به تكامل روحى مىرود ، انسان نمونه صفات الهى است . انسان است كه خود به خود راه سازندگى خويشتن را در مىنوردد و خود را مىسازد .
اين تفريطهاى شاعرانه آن اندازه از شناساندن طبيعت انسانى بدور است كه افراطهاى ناشى از قرارگرفتن انسان در ديدگاه درندگان معرفتجو .
در اين مسئله بااهميت نيز ، اسلام حد وسط را مىگيرد و واقعيت انسان را آنچنانكه هست ، بيان مىدارد . در ايدئولوژى اسلام ، خلقت آدمى با يك فطرت پاك و كمالطلب صورت مىگيرد ، بر فرض اينكه اختلالاتى در ژنها از مسير وراثت وجود داشته باشد ، تعليم و تربيت صحيح ، و شكوفانساختن فطرت پاك و كمالطلب مىتواند آن اختلالات را مرتفع ساخته ، آدمى را براى يك زندگى معقول آماده بسازد . همه آن پديدههاى پليد كه افراطگران براى انسانها مىشمارند ، معلول بىاعتنائى جامعه و گردانندگان آن به اصيلترين غريزه آدمى است كه عبارتست از « حب ذات » كه نيرومندترين محرك زندگى آدميان مىباشد . اگر اين حب ذات از آغاز زندگى در محيط مناسب و بوسيله تعليم و تربيتهاى سازنده توجيه شود ، نه تنها بصورت نيروى محرك زندگى معقول يك فرد درميآيد ، بلكه حتى مىتواند در اصلاح و توجيه منطقى يك جامعه نيز مؤثر واقع گردد . همچنين آن پديدههاى پاكيزه و عالى كه افراطگران درباره انسان سراغ ميدهند ، معلول به كارافتادن برخى از استعدادهاى آدمى و كار و كوشش زياد در راه تصفيه و اعتلاى روحى مىباشد .
نه طبيعت معمولى آدمى . اسلام حد وسط معقولى را در طبيعت انسان بيان مىكند :
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها 1 ( سوگند به نفس آدمى و بآنچه كه آنرا بوجود آورده و تعديل نموده و دو استعداد انحراف و تقوى را در وى به وجود آورده است )
-----------
( 1 ) الشمس آيه 8
[ 147 ]
اگر چه مقدارى از اوصاف انسانى به وسيله عوامل وراثت به فرزندان منتقل مىشود كه ممكن است زمينهاى براى خوبى يا بدى انسان آماده نمايد ولى مىدانيم كه اين عوامل زمينه سازنده قطعى سرنوشت آدميان نمىباشد و عوامل محيطى و تعليم و تربيتى در دگرگونساختن زمينه وراثت اثر قطعى دارند . اين جمله از ويكتورهوگو بيانكننده يك واقعيت است كه مىگويد :
« هيچ حيوانى كبوتر به دنيا نمىآيد كه بعدها مبدل به كركس شود ، مگر انسان كه كبوتر زائيده مىشود و تدريجا كركس مىگردد . » بطور خلاصه ، اسلام موجوديت انسانى را بزرگ و داراى استعدادهاى بسيار متنوع معرفى مىنمايد و ميگويد :
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً 1 ( ما فرزندان آدم را مورد كرامت قرار داده ، آنان را در خشكى و دريا بحركت درآورده و از مواد پاكيزه به آنان روزى داديم و آنان را بر بسيارى از مخلوقات برترى داديم . ) ملاحظه مىشود كه خداوند متعال در اين آيه عنايت خاص خود را در باره خلقت آدميان و برترى آنان را بر بسيارى از مخلوقاتش گوشزد مينمايد .
و با نظر به آيات ديگر كه ارزش انسانى را مربوط به ايمان و علم و عمل صالح مىسازند ، به خوبى روشن مىگردد كه طبيعت آدمى نه خوب است و نه بد ، بلكه واقعيتى است با عظمت و داراى نيروها و استعدادهاى مفيد .
ولى ارزش و خوبى و بدى و خير و شربودن او مربوط به هدفگيرى و فعاليت روانى و عضلانى او در راه رسيدن به هدف مىباشد .
-----------
( 1 ) الاسراء آيه 70
[ 148 ]