نوع چهارم
انسان خود را در مرحله بازدهى در ميدانى مىبيند كه نه تنها ارزش كار و فعاليتهاى فكرى و عضلانى خود را در اختيار قدرتمندان نمىبيند و نه تنها وجود خود را آلت و مهره ماشين ناخودآگاه تلقى نمىكند و نه تنها ارزش مزبور را به رضايت خام از زندگى نمىفروشد ، بلكه حيات شخصى و محدود خود را به وسيله كار و فعاليتهاى فكرى يا عضلانى با تمام آزادى شخصيت در اختيار جامعهاى مىگذارد كه وجود او را در آغوش گرفته ، در گذرگاه تكامل رو به كمال مىرود . اگر او احساس مىكند كه حياتش به وسيله كار و كوشش مستهلك مىگردد ، اين احساس را هم دارد كه اين استهلاك مانند استهلاك سيمهاى تار است كه در به وجودآوردن آهنگ حيات خود و جامعه ايدهآل صورت مىگيرد .
اينست اصل سوم حيات معقول كه اسلام هدفى جز بهوجودآوردن آن
[ 115 ]
براى انسانها ندارد .